بالید بالاتر از آه، بالای این کهکشان زیست
مردی که چون پاره ای درد، در گوشه آسمان زیست
حتی به قدر شراری از شعله، شیون نمی کرد
هر چند خاموش، اما یک عمر آتشفشان زیست
در شعله هایی امان سوز می سوخت تا جان بگیرد
می آمد از راه مرگی، هر لحظه و ... همچنان زیست
در قعر تاریک ما هم خورشید شد، خوش درخشید
آن جا که یاری نبودش با دشمنان، مهربان زیست
او ماند چون استواری، او ماند چون سرفرازی
تا عاقبت یک سحرگاه، بر مرگ تن داد و جان زیست
بر لحظه های پس از این، با خون روشن نوشته است
این گونه هم می توان بود، این گونه هم می توان زیست
چه می شود که صدایم به آسمان برسد
غروب با تو همین لحظه ناگهان برسد
چه می شود که برایت دوباره جان بدهم
و خون رفته به پایان داستان برسد
پرنده ! زخم و صدا ! نقطه تلاقی ماست
بخوان که راه من امشب به آشیان برسد
اذان ظهر سپیدار بی وطن است
صدای اشهدم این بار از استخوان برسد
زمانه هر چه به ما کرد جان به لب نرسید
بیا شبی به کنارم که لب به جان برسد
کسی که رنگ لبش طعم نوش دارو داشت
خدا کند که به سهراب نیمه جان برسد
منبع: کتاب "امواج ارغوانی "
به کوشش : سید ضیاء الدین شفیعی
برگزیده آثار هفدهمین کنگره ی شعر دفاع مقدس
ناشر: بنیاد حفظ آثار و ارزش های دفاع مقدس
من چیز دیگری هستم
شهیدم
که در ارجاع بیرونی زخم
به تکثر رسیده است
در خیمه نمی گنجم
چیزی دیگری است
که می تازد
خیمه است
که می تازد
من حلقه است
که می چرخد
من رقص است
که در تو شروع است
تمام ضمیرها منفصل است
من متصلم
او بالاست
نیزه کوتاه تر از رسیدن است
که سر در بیاورم
من رقاصه ام در تو
من که دراز کشید
یکی باید نت پایکوبی بزند
نت لگد کوبی بزند
من دچار حلقه ام
همه جای حلقه ی شروع است
من همه جای تو ام
نگو بایست
باید برسم
سر آورده ام
منبع: کتاب "امواج ارغوانی "
به کوشش : سید ضیاء الدین شفیعی
برگزیده آثار هفدهمین کنگره ی شعر دفاع مقدس
ناشر: بنیاد حفظ آثار و ارزش های دفاع مقدس
طاقت بیا تا خبرم را بیاورند
پروانه ها سکوت پرم را بیاورند
چندین بهار طی شد و مویت سپیده شد
قدری صبور باش سرم را بیاورند
باید دعا کنی نه فقط من ، به غیر من
هر کس که مانده دور و برم را بیاورند
هم خاطرات مانده به دوش تنفگ ها
هم خاطرات دور ترم را بیاورند
باران به گرد چشم زلالت نمی رسد
وقتی که ابر بارورم را بیاورند
لبخند تو قشنگ ترین حس ممکن است
وقتی نشان مختصرم را بیاورند
نه چفیه ، نه پلاک ، نه انگشترم.....فقط
طاقت بیار تا خبرم را بیاورند .
لطفا
سوال پیچمان نکنید !!
ما قبل از آن که به .....بلوغ برسیم
از درخت افتادیم
و قبل از آن که کسی ماشه را فشار دهد
شلیک شدیم
نگاه به پشت لبمان نکنید که هنوز سبز نشده
همین که
بوی سبزی تازه می دهیم
برای سبز شدنمان کافی است
زیاد هم تعجب نکنید
ما وقتی پشت تفنگ می نشینیم
بزرگ تر از سنمان نشانه می رویم
یونیفرم هایی را تنمان می کنیم که چند پیرهن پاره شد باشند
پوتین هایی را می پوشیم که چند سال بزرگ تر از خودمانند
وکلاه هایی که سن پدر بزرگمان را دارند
هنوز
مانده بفهمید
چطور یک دفعه بزرگ شدیم !!
ول
با این همه
کوچک تر از آنیم که ...
ما فقط
حسین هایی هستیم
که تکلیفمان را
خوب فهمیده ایم...