دسته
پیوندها
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 390881
تعداد نوشته ها : 1213
تعداد نظرات : 8
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان

بالید بالاتر از آه، بالای این کهکشان زیست
مردی که چون پاره ای درد، در گوشه آسمان زیست
حتی به قدر شراری از شعله، شیون نمی کرد
هر چند خاموش، اما یک عمر آتشفشان زیست
در شعله هایی امان سوز می سوخت تا جان بگیرد
می آمد از راه مرگی، هر لحظه و ... همچنان زیست
در قعر تاریک ما هم خورشید شد، خوش درخشید
آن جا که یاری نبودش با دشمنان، مهربان زیست
او ماند چون استواری، او ماند چون سرفرازی
تا عاقبت یک سحرگاه، بر مرگ تن داد و جان زیست
بر لحظه های پس از این، با خون روشن نوشته است
این گونه هم می توان بود، این گونه هم می توان زیست

1389/6/30
پس کوچه های شهر پر از ننگ رنگ هاپس کو ؟ چه شد شملچه و بعض تفنگ ها ؟مردان هشت ، گوشه ی هشتی نشسته اند ساکت تر از سکوت نفس گیر سنگ ها آن روی سکه باکری و غژغژ تریل این روی سکه صندلی نام و ننگ ها آن روی سکه لشکر صاحب زمان به خط این روی سکه سنگر و انگشتر و پلاک این روی سکه بوی دواها سرنگ ها آن روی سکه عطر دعاها و اشک ها این روی سکه گندریاها جفنگ ها ای بیشه های خسته کجا رفت شیرهات ؟ای کوه ها مرده چه شد آن پلنگ ها ؟از آن همه حماسه فقط چندگونی و پوتین پاره پوکه ی پوک فشنگ ها آن روی سکه شور کمیل و شب کمین این روی سکه آه ! سرما به سنگ خورد آن روی سکه فش فش بی سیم بر موج های وحشی اروند این روی سکه گوشی آ
1389/6/30

چه می شود که صدایم به آسمان برسد
غروب با تو همین لحظه ناگهان برسد
چه می شود که برایت دوباره جان بدهم
و خون رفته به پایان داستان برسد
پرنده ! زخم و صدا ! نقطه تلاقی ماست
بخوان که راه من امشب به آشیان برسد
اذان ظهر سپیدار بی وطن است
صدای اشهدم این بار از استخوان برسد
زمانه هر چه به ما کرد جان به لب نرسید
بیا شبی به کنارم که لب به جان برسد
کسی که رنگ لبش طعم نوش دارو داشت
خدا کند که به سهراب نیمه جان برسد

منبع: کتاب "امواج ارغوانی "
به کوشش : سید ضیاء الدین شفیعی
برگزیده آثار هفدهمین کنگره ی شعر دفاع مقدس
ناشر: بنیاد حفظ آثار و ارزش های دفاع مقدس

1389/6/30

من چیز دیگری هستم
شهیدم
که در ارجاع بیرونی زخم
به تکثر رسیده است
در خیمه نمی گنجم
چیزی دیگری است
که می تازد
خیمه است
که می تازد
من حلقه است
که می چرخد
من رقص است
که در تو شروع است
تمام ضمیرها منفصل است
من متصلم
او بالاست
نیزه کوتاه تر از رسیدن است
که سر در بیاورم
من رقاصه ام در تو
من که دراز کشید
یکی باید نت پایکوبی بزند
نت لگد کوبی بزند
من دچار حلقه ام
همه جای حلقه ی شروع است
من همه جای تو ام
نگو بایست
باید برسم
سر آورده ام


منبع: کتاب "امواج ارغوانی "
به کوشش : سید ضیاء الدین شفیعی
برگزیده آثار هفدهمین کنگره ی شعر دفاع مقدس
ناشر: بنیاد حفظ آثار و ارزش های دفاع مقدس

1389/6/30

طاقت بیا تا خبرم را بیاورند
پروانه ها سکوت پرم را بیاورند
چندین بهار طی شد و مویت سپیده شد
قدری صبور باش سرم را بیاورند
باید دعا کنی نه فقط من ، به غیر من
هر کس که مانده دور و برم را بیاورند
هم خاطرات مانده به دوش تنفگ ها
هم خاطرات دور ترم را بیاورند
باران به گرد چشم زلالت نمی رسد
وقتی که ابر بارورم را بیاورند
لبخند تو قشنگ ترین حس ممکن است
وقتی نشان مختصرم را بیاورند
نه چفیه ، نه پلاک ، نه انگشترم.....فقط
طاقت بیار تا خبرم را بیاورند .

1389/6/30

لطفا
سوال پیچمان نکنید !!
ما قبل از آن که به .....بلوغ برسیم
از درخت افتادیم
و قبل از آن که کسی ماشه را فشار دهد
شلیک شدیم
نگاه به پشت لبمان نکنید که هنوز سبز نشده
همین که
بوی سبزی تازه می دهیم
برای سبز شدنمان کافی است
زیاد هم تعجب نکنید
ما وقتی پشت تفنگ می نشینیم
بزرگ تر از سنمان نشانه می رویم
یونیفرم هایی را تنمان می کنیم که چند پیرهن پاره شد باشند
پوتین هایی را می پوشیم که چند سال بزرگ تر از خودمانند
وکلاه هایی که سن پدر بزرگمان را دارند
هنوز
مانده بفهمید
چطور یک دفعه بزرگ شدیم !!
ول
با این همه
کوچک تر از آنیم که ...
ما فقط
حسین هایی هستیم
که تکلیفمان را
خوب فهمیده ایم...

1389/6/30
سال هزار و نه صد و چهارده جهان به جنگ خویش می رود هزار و نهصد و هجده جهان از جنگ خویش بر می گرددشکی وجود نداشت دایره از شک پر بودخمره از خالی خالی از پیراهن خیس یونسزمین به جای زمین من به جای توتو به جای پروانه ای که آواز گرگ ها را از پنجره ی کاخ سفید شنیده بود به تأخیر بیفت سال هاست که صلح در تأخیر نطفه می بندد و تأخیر در بیست سالگی من فکرکنتنهایی ، سایه ی پیر تفنگی است که می گوید :صلحنه از کبوتر شروع می شودنه از زیتون بلکه نیایش کوچک گنجشک هایی است که می دانند بهشت نام قبیله ای است در همین نزدیکی .منبع: کتاب "امواج ارغوانی "به کوشش : سید ضیاء الدین شفیعیبرگزیده آثار هفدهمین کنگره ی شعر دفاع
1389/6/30
رفته چون چشمه که رفته ست به دریای قشنگ قایق کوچک دیروز ،از این برکه ی تنگ رفته چون بال پرستو ، به گلوگاه نسیم قصه ی غربت مردان اساطیری جنگ رفته اما همه تاول زده پاهای عبور بسکه لنگید ، در این کوچه ی بن بست انار خون سرخ است چکیده ست ، به ژرفای فشنگ مانده بر سر در این کوچه ی بن بست ، سرود وغزل های نجیبی که سروده ست تفنگ مانده خط های موازی که به فرصت نرسید مثل فریاد نفس های اهورایی جنگ و خدا از دل میدان خیابان جاری ست مثل یک چشمه ی جوشنده در این قل قل منگ وخدای روی پلاکی ست بزرگ است و بزرگ سردر کوچه تاریخ ، نوشته ست ، درنگ وخدا خواست غزل مکث کند، ثانیه را ثانیه را در همان لحظه که بارید ، مضامین ق
1389/6/30
تا جان گرفت این غم و بی قراری اش در هم شکست سقف دل و چرخ گاری اشهمراه جفت گیری قوچ و گوزن ها عاشق شد و شنیده شد از دشت زاری اشبا دختران سرمه به سمت شکار رفت آهسته کوچ کرد دل بختیاری اش در فصل اسب های جوان باد می ورزید بوی وطن گرفت تفنگ شکاری اشکوهان کوه ها سبلان را سوار شد هِی کرد و رفت سمت قفس قناری اشدختر درون کلبه فقط آه می کشیداو ماند و خلوت و هنر خانه داری اشدر بقچه بست بعض دلش را و اشک شد پایان نداشت گریه و چشم انتظاری اشاز پشت خاکریز نگاهی به دور کرد دست حنا نبسته و لپ اناری اشدر ذهن خسته « شاه گل » اش را به تن کشید با روسری آبی و موی فراری اش تا هشت سال بعد به دنیا امید داش
1389/6/30
امشب بیا یک سر به خوابم ماه تابان حالی بپرس از مادرت پیرت پسر جان !دیگر سراغ از ما نمی گیری ، کجایی ؟شاید که یادت رفته قول زیر قرآن دست تو از وقتی به دست حوریان است کمتر می افتی یاد این دستان لرزان تو همنشینی با جوانان بهشتیلطفی ندارد دیدن ما سالمندان !شرمنده ام مادر ! دلم خیلی گرفته ناراحت از حرفم نشو روبرنگردان......پیش سماور روبه رو یایش نشسته مادر بزرگ پیر من با چشم گریان چیزی نمی گوید ولی از چشم هایش می شد بفهمی در اتاقش هست مهمان دارد برایش چای می ریزد ولی او مثل همیشه لب نخواهد زد به فنجان عطر عجیبی خانه را پرکرده شاید عطر گلی باشد که مانده زیر باران منبع: کتاب "امواج ارغوانی "به کوشش :
1389/6/30
 من ماندم ویک مشت باروت و گلولهدرلابه لای شعرهای دفتر توقدری تأمل، بیت آخر را سرودیآن شب که درخون غلت می زد پیکر تودرپیچ و تاب و زن های شعر ماندیتو شاعران را روسفید جنگ کردیموشک نشست و وزنهایت را به هم ریختآن شب ردیف یک غزل را تنگ کردیدر دشت مجنون و هزاران بوته یاسعطر خزیده لابه لای سنگر توآن شب ولی سنگر تو را از حفظ می خواندزیرا که آتش می زند بال و پرتوما مانده ایم وشعرهای خالی از اواو رفته و درشاه بیتش جا گرفتهدرشعر من جای هزاران بیت خالی استجایش هزاران نقطه چین ... اما ... گرفته منبع: کتاب "امواج ارغوانی "به کوشش : سید ضیاء الدین شفیعیبرگزیده آثار هفدهمین کنگره ی شعر دفاع مقدسناشر: بنی
1389/6/30
X