دسته
پیوندها
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 387730
تعداد نوشته ها : 1213
تعداد نظرات : 8
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان

پس از گذشت سال ها از پایان جنگ تحمیلی و ظهور مجدد دنیاگرایی و مادی‌گرایی و به قول رهبر معظم انقلاب، همه چیز را در مادیت جستجو کردن، مروری بر جنگ و ارزشهای آن، این امکان را برای کسانی که می‌خواهند بر عهد خود با خداوند وفادار بمانند و بر انقلابی‌ ماندن اصرار ورزند، فراهم می‌کند تا عملکرد خود را با ارزشهای مطلقی که معیار حسین‌وار زیستن و حداقل مسلمان ماندن است محک بزنند؛ و گوهر مجاهدتهای خود را به ثمن قلیل دنیا و زخارف چشم‌پرکن آن نفروشند.
می‌دانیم که انقلاب اسلامی در عصری بوقوع پیوست که کمترین زمینه مثبتی برای ظهور آن فراهم نبود زیرا کفر پنهان و آشکار دنیا را فرا گرفته بود و در چنین محیطی، اکثر انسانها، هم و غمشان تأمین نیازهای خاکی و دنیوی بود؛ و حتی در جوامع مسلمان و کشور ایران، آنهایی که به دین تمسک داشتند، - بجز تعداد کمی که در صف اول مبارزه بوده و دینداری را با تلاش برای برپایی حاکمیت اسلام مساوی می‌دانستند - فارغ از روح دینی به زندگی خود مشغول بودند، و برخی دیگر با نفی مبارزه و واگذاشتن اصلاح امور به قیام قائم و قائل بودن به جدایی دین از سیاست دین را در خدمت دنیای مادی خود قرار داده بودند و به تعبیر حضرت امام (س)، "همشان علفشان بود ".
پیروزی انقلاب اسلامی موجب شد افق جدیدی فراسوی آنهایی که مستعد دینداری بودند گشوده شود. این حادثه عظیم که انقلاب به مفهوم حقیقی را به دنبال داشت، تحولی عظیم در جامعه ایران و جهان اسلام به وجود آورد و جهان سوم، منطقه خاورمیانه و در پی آن نظام بین‌المللی را بشدت متأثر ساخت. و با ارائه الگویی جدید، نوعی نظام سیاسی را پی‌ریزی کرد که غایت آن نه ارضا تمایلات جسمانی مردم، بلکه تعالی آنها و تشکیل جامعه‌ای بر مبنای عدالت و قسط بود؛ یعنی همان هدف انبیا. این الگوی حکومتی به دلیل تعارض ماهوی با ایدئولوژی امانیستی و انسان مدار سیاسی غرب، مورد تعرض همه جانبه آنان واقع شد و در نهایت، جنگ به عنوان آخرین راه حل، برای سرنگونی نظام نوپای جمهوری اسلامی در دستور کار قرار گرفت.
جنگ تحمیلی عرصه‌ای بود که در آن، "دین " تمام هنر خود را به نمایش گذاشت و هدف انقلاب اسلامی تحقق یافت. زیرا از انسانهای چسبیده به خاک، آدمهایی ساخته شد که فقط با رسیدن به لقا خدا آرام می‌گرفتند و برای این منظور، دست و پا و سرو... خود را نه با اختیار، که با گریه و التماس هدیه می‌کردند. و بعضی دیگر که تحمل تدریجی فدا شدن را نداشتند در صف مین می‌ایستادند تا به یکباره همه وجود خود را فدا کنند. این پدیده نوظهور در جامعه‌ای اتفاق افتاد که طی چند دهه حکومت سرسپرده پهلوی، فرهنگ آمریکایی و غربی تا اعماق فرهنگ جامعه نفوذکرده و آن را آلوده ساخته بود. حضرت امام در این زمینه می‌فرمایند:
ما عقب‌ماندگان و حیرت‌زدگان و آن سالکان و چله‌نشینان و آن عاقلان و نکته‌سنجان و آن متفکران و اسلام‌شناسان و آن روشنفکران و قلم‌داران و آن فیلسوفان و جهان‌بینان و آن جامعه‌شناسان و انسان یابان و آن همه و همه با چه معیاری این معما را حل و این مسئله را تحلیل می‌کنند که از جامعه مسمومی که در هر گوشه آن عفونت رژیم ستم‌شاهی فضا را مسموم نموده بود... یک همچون جوانان سرشار از معرفت‌آلله و سروپا عاشق لقاءالله و با تمام وجود داوطلب برای شهادت و جان نثار برای اسلام که پیران هشتاد ساله و سالکان کهنسال به جلوه‌‌ای از آن نرسیده‌اند، بسازد؟
اکنون این سؤال مطرح می شود که آیا انقلاب اسلامی باید به نتیجه‌ای جز این منتهی شود؟ مگر هدف دین بجز ساختن چنین انسانهایی، چیز دیگری بوده است؟ بنابراین انقلاب اسلامی با ایجاد یک الگوی موفق از انسانهای نمونه، کار خود را به پایان رسانده است و از این پس، برای عقب‌ماندگان نیز راهی جز راه آنان باقی نمانده است. در این نوشتار، برخی ارزشهای برخاسته از جنگ که می‌تواند موجب استحکام جامعه و حکومت و نیز استمرار نظام جمهوری اسلامی براساس اسلام ناب محمدی (ص) شوند مورد مداقه قرار می‌گیرد.

تبلور اسلام انقلابی

در سالهای دور، قدرتهای مستکبر و عوامل آنان در سرزمینهای اسلامی توانستند چهره حقیقی اسلام را تحریف کرده آن را به عنوان یک مذهب غیر مبارز و بی‌توجه به حکومت و جامعه معرفی نمایند. از نظر اینان، اسلام شامل احکام رساله‌ای، اخلاق، مسائل حقوقی فردی و برخی مسائل نظری و کلامی بود. برجسته‌ترین مکتب فکری به این سبک، اشخاص و جریانی بودند که با تمسک به امام زمان (عج) نه تنها بُعد حکومتی اسلام را انکار می‌کردند بلکه با این استدلال که ازدیات ظلم و فحشا توسط آنان موجب تسریع در ظهور آن حضرت می‌گردد تن دادن به حکومتهای ظالم و ستمگر را مجاز می‌شمردند.
چنین برداشتی به نام اسلام و نیز عوامل دیگری از این قبیل، زمینه رشد مارکسیسم را که در دهه‌های 60 و 70 و تا حدودی دهه 80 میلادی به عنوان یک ایدئولوژی مبارز و ضد امپریالیسم مطرح شده بود، در کشورهای جهان سوم و تا حدودی سرزمینهای اسلامی هموار کرد. حتی آنهایی هم که به ظاهر نمی‌خواستند کاملاً ‌مارکسیسم شوند با اخذ اقتصاد و فلسفه مارکسیم و تلفیق آن با اسلام، روشی التقاطی را به عنوان پوششی برای اندیشه خود حفظ کردند. دلیل اصلی این کج‌اندیشی از لحاظ اجتماعی و سیاسی، انزوای اسلام حقیقی و ناب و رواج اسلام آمریکایی بود. اگر به یاد داشته باشیم، امام در پیام تاریخی خود به گورپاچف مذهب غیر مبارز را که مارکسیسم آن را افیون توده‌ها می‌دانست، اسلام آمریکایی معرفی کرد.
پس از ظهور انقلاب اسلامی و پیروزی آن بر حکومت آمریکایی شاه به رهبری حضرت امام خمینی (س)، اسلام جمود و سکون جای خود را به اسلامی انقلابی داد. ویژگی تجدید حیات اسلامی در دوره جدید وجود "رهبری " بود که به دلیل عمق، صلابت، اخلاص و زلال بودن اندیشه، حرف اول و آخر دین را بیان می‌کرد و توده‌های تشنه اسلام ناب با استفاده از اندیشه جدید ذهن و جان خود را شستشو داده و به اسلام ناب امام گرویدند. از این پس اسلام انقلابی در عرصه فردی، خانوادگی و مسائل اجتماعی حاکم شد و طوایف مختلف مسلمین و ملت‌‌های بی‌خبر از اسلام حقیقی را متوجه خود نمود. با تولد دوباره اسلام ناب، غروب مارکسیسم فرا رسید و بازار آن به کسادی گرائید. در واقع اسلام امام خمینی (س) در دهه 80 میلادی، برچسب دروغین ضدیت اسلام با مسائل حکومتی و اجتماعی را به عنوان عامل بازدارنده توسعه قلمرو اندیشه اسلامی از میان برداشت و جوانان ایران و سرزمینهای اسلامی را به صف مبارزه در برابر قدرتهای مسلط داخلی و بین‌المللی فرا خواند.
با وقوع جنگ تحمیلی، اسلام انقلابی از سطح به عمق ارتقا یافت و شور انقلابی به شعور انقلابی تبدیل شد. در این عرصه جدید، جوهره کفرستیزی و مقاومت که از روح اسلا نشأت می‌گیرد احیا شد و باب متروک جهاد، "خصوصاً جهاد دفاعی که حافظ اصول است و قعود از آن، ذلت و اسارت و برباد رفتن ارزشهای اسلامی و انسانی را بدنبال دارد. فراسوی خیل پیروان اسلام انقلابی گشوده شد. در جنگ تحمیلی، رزمندگان اسلام با تأسی به سیره رسول اکرم (ص) و ائمه اطهار و با تأسی به کربلا و عاشورا و امام حسین (علیه السّلام) چهره حقیقی اسلام را نمایان ساخته، با الهام از پیام عاشورا که "هیهات‌ من‌الذله " است و در همه اعصار چراغ راه آزادگان و حسینیان به شمار می‌رود "آینه ابهت دو ابر قدرت " را شکستند و ضمن صدور انقلاب، ریشه‌‌های انقلاب اسلامی را محکم کردند. امام خمینی در پیام به روحانیت به تاریخ 67.12.5 ضمن برشمردن آثار و برکات جنگ اظهار می‌دارند:
و از همه اینها مهمتر، استمرار روح اسلام انقلابی در پرتو جنگ تحقق یافت.

روحیه بسیجی

برجسته‌ترین، مهمترین و کاربردی‌ترین ارزش و پیامد جنگ برای جامعه که می‌تواند قوام آن و استمرار و پویایی انقلاب را حفظ نماید، ضرورت وجود روحیه بسیجی است. یکی از دلایل اصلی و بنیادی پیروزی انقلاب اسلامی بر دنیای استکبار و ساقط کردن حکومت شاهنشاهی، روحیه از خودگذشتگی خیل مردم مسلمان و بی‌اعتنایی آنان به نمودهای دنیوی بود که باعث و بانی ایجاد چنین روحیه‌ای و محرک اصلی آن، حضرت امام خمینی (س) بنیانگذار جمهوری اسلامی بود. " آن حضرت با تحمل سختی‌ها و ریاضت‌ها و عدم تعلق مطلق به مظاهر دنیا توانست در مقابل صاحب دنیا یعنی آمریکا و اذناب آن بایستد و سرانجام بر آنان غلبه نماید و با همین روحیه و با ارائه معارف توحیدی ناب تا لحظه مرگ، شور و شوق در صحنه انقلاب ماندن را در مردم زنده نگه داشت و به همین خاطر هیچگاه افق دید مردم متوجه مسائل سطحی و پیش پا افتاده روزمره نبود، لذا با اقتدار کامل از دین و انقلاب صیانت می‌کردند.
در جنگ تحمیلی، این روحیه عمق بیشتری یافت و جایگاه و نام اصلی خود را پیدا کرد. در این عرصه نیز تنها همین روحیه موجب شکست توطئه دشمنان برای سرنگونی نظام مقدس جمهوری اسلامی گردید. در غیر این صورت یک نظام نوپا و کم‌تجربه در ابعاد سیاسی، نظامی و... قادر نبود در مقابل امپریالیسم آمریکا، شوروی و ارتجاع منطقه دوام بیاورد. زیرا توازن قوا در جنگ تحمیلی میان ایران و عراق به میزان بسیار زیادی به نفع عراق بود. ارتش عراق تا بن دندان تسلیح و تجهیز، و به طور همه جانبه از سوی قدرتهای بزرگ حمایت می‌شد. لذا ضرورت ایجاب می‌کرد از شیوه‌های غیر کلاسیک و متکی به نیروی انسانی در عمنلیاتها استفاده شود. طبیعی بود که در این شیوه، جنگ در شب برای مصون ماندن از تکنولوژی تسلیحاتی دشمن و همچنین استفاده از روحیات انقلابی و شهادت‌طلبی، عنصر اصلی میدان نبرد، شجاعت، فداکاری، قناعت، خودفراموشی، خداخواهی و... بود که خیل بسیجیان عاشق امام با روحیه بسیجی توانستند حامل اصلی این ارزشها باشند و مقاصد دشمنان اسلام را از آغاز جنگ با شکست مواجه نمایند.
روحیه بسیجی چیست؟: هسته مرکزی این روحیه، همانا نگرش به پدیده‌های مادی از دریچه نیاز به عنوان وسیله و نه اصالت دادن به آنها، است؛ و از سوی دیگر تمامی امور در راستای دین و انقلاب و حفظ آرمان آن مفهوم می‌یابند. از این‌رو، از خود گذشتگی و فدا شدن برای دیندار ماندن توده‌ها یکی از وجوه برجسته روحیه بسیجیان بود. آنان به پیروی از تعلیمات قرآن کریم آموخته بودند آنگاه که فتح حاصل شود، مردم گروه‌گروه به دین می‌گروند. (اذا جاء نصرالله والفتح و رایت الناس یدخلون فی‌ دین‌الله افواجا). بنابراین، در پی حفظ دین و دینداری مردم بودند و به خود نمی‌اندیشیدند. آنها وظیفه خود را شکستن خط‌های پیاپی می‌دانستند تا راه برای ضعیفان و عقب‌ نگه‌داشته‌ شده‌ها باز گردد. آنها می‌سوختند و فدا می‌شدند تا دیگران نیز با خدایشان رابطه برقرار کنند. در یک کلام آنها با در دست گرفتن جانشان و حمل طناب‌های داربرگردن خود، نوک پیکان حوادث انقلاب و سپر امام و اسلام بودند.
بسیجی‌ها در جبهه، در تقسیم کارها و پیشبرد امور خیلی راحت با یکدیگر کنار می‌آمدند و به فکر مقام و عنوان بالاتر نبودند. حتی آنها که مقام بالاتری داشتند، یعنی فرماندهان بالاتر، به هنگام نبرد پیش‌گامتر از نیروهای خود بودند و نیروها نیز گوی سبقت را از یکدیگر می‌ربودند. آنها حتی‌الامکان از زیربار عنوان شانه خالی می‌کردند و بیشتر مایل بودند بدون شهرت و فقط برای خدا خدمت کنند که حاصل کارشان تا ابد باقی بماند آنها هرچه داشتند باهم تقسیم می‌کردند و هر یک سعی داشت با تحمل رنج و کار بیشتر، دیگری در آسایش باشد خیلی بندرت مشاهده می‌شد که کسی در فکر آسایش خود باشد چه رسد به آنکه بارش را بدوش دیگری بیاندازد که در این صورت، او هنوز روحیه بسیجی را درک نکرده بود.
از خصوصیات دیگر روحیه بسیجی پرکار بودن و کم‌ خرج بودن است. آنها شب و روز نمی‌شناختند و فقط هنگامی که کاری نبود و یا از فرط خستگی بدون اختیار خوابشان می‌برد از کار باز می‌ایستادند. آنها با این همه تلاش و نقش‌آفرینی در جنگ و حفظ نظام بسیار کم هزینه و بی‌توقع بودند زیرا خودشان را دائماً بدهکار می‌دانستند و همیشه در پی آن بودند که برای انقلاب کاری کنند. دیگر آنکه سنگرهای آنها که به منزله خانه‌هایشان بود خیلی ساده و بی‌آلایش و توأم با صفا و معنویت ساخته شده بود. به همین خاطر بسیار سبکبال بودند و در هر لحظه‌ای که فرمان حرکت یا حمله صادر می‌شد خیلی راحت جابجا می‌شدند و با جمع کردن اثاثیه‌شان در یک کوله‌پشتی عازم میدان نبرد شده و به انتظار شهادت می‌جنگیدند. برای خواب زیرانداز و روانداز و بالششان پتو بود و خیلی اوقات که وسایل به اندازه کافی نبود با دو سه پتو، سه چهار نفر به استحرات می‌پرداختند. در غذا خوردن نیز چنین بودند. و خلاصه آنکه خاکی و ساده زیست و کوخ‌نشین بودند و فقط وسایل ضروری زندگی را داشتند و با راهنمای خط الیه راجعون، فقط اندیشه مقصد نهایی را در سر داشتند و با زیرکی و درایت تمام، به چیز دیگری خود را مشغول نمی‌کردند. به همین خاطر، اکثر آنها شهید شدند و تعداد کمی که باقیمانده‌اند مفتخر به پیمودن چنین راهی هستند.
ویژگی دیگر روحیه بسیجی، متعبّد بودن توأم با معرفت دینی است. این روحیه بلند را حتی نمی‌توان توصیف کرد و وصف آن روحیات و نماز شب‌ها و انابه‌ها و... قابل بیان نیست. نماز جماعت اول وقت، مقید بودن به دعای روزها، زیارت عاشورا، "دعای کمیل "، "عرفه "، "شعبانیه "، "جوشن‌کبیر "، "زیارات جامعه کبیره " و سینه‌زنی و عزاداری‌ عاشورایی، جلوه‌هایی از این روحیه است. حضرت امام خمینی ( رحمت الله علیه ) با توجه به چنین ویژگی‌هایی از تفکر و روحیه بسیجی فرمودند: "اگر به کشوری نوای دلنشین تفکر بسجی طنین‌انداز شد، چشم طمع دشمنان و جهانخواران از آن دور خواهد گردید والا هر لحظه باید منتظر حادثه ماند. "

فرماندهی انقلابی

در جنگ تحمیلی، نوع جدیدی از فرماندهی نظامی پدیدار شد که با فرماندهی مصطلح در ارتش‌های کلاسیک تفاوت ماهوی داشت. در عرف و آئین‌ نظامی، رابطه فرمانده و زیردست یک رابطه مکانیکی و دستوری خشک است که عامل دیوانسالاری در ان نقش اساسی دارد و فاقد پویایی فکری - اعتقادی و ارزش‌گرایی است. در این نوع آئین‌، عناصر پایین‌دست مانند مهره‌ای جابجا می‌شوند و به همین خاطر، در ارتش‌های جهان سوم در بسیاری از موارد کارایی لازم وجود ندارد. به طور خلاصه در این گونه فرماندهی، فقط عامل سازمانی پیونددهنده پائین‌دست و بالا دست است و طبیعی است که تا مرز مشخصی قادر به پیشبرد وظایف محوله است و از آن پس، تنها عناصر معنوی و اعتقادی می‌تواند راهگشا باشد؛ همان چیزی که روح اصلی جبهه‌های جنگ به شمار می‌رفت.
فرماندهان سپاه در جنگ، از بالاترین رده، یعنی فرماندهی کل، فرماندهان قرارگاهها تا فرماندهان لشگر، تیپ، گردان، گروهان، دسته و.. هیچ تفاوتی با نیروی تکور بسیجی نداشته همه آنها برای یک مقصد در جبهه حضور پیدا کرده بودند و همّ تمام آنها، دفاع از انقلاب اسلامی و تبعیت از فرمان امام خمینی (س) بود. دین، درد اصلی همه‌شان بود و با معارف جدیدی که امام مطرح کرده بود، عطششان به شهادت بود. خلاصه آنکه "اعتقاد دینی، آرمان انقلابی، علاقه به رهبری انقلاب، اخلاص، ایثار، عشق به لقاءالله و شهادت، عزم استوار، شوق شرکت در جبهه جهاد فی سبیل الله و... وجه اشتراک آنها به شمار می‌رفت. بنابراین، بالا و پایین بودن آنها فقط برای پیشبرد جهاد بود نه چیز دیگر. نه فرمانده از این عنوان احساس غرور داشت و نه برای بسیجی اطاعت از برادر بزرگترش سخت بود؛ بلکه با عشق و علاقه تا پای جان به فرامین فرمانده عمل می‌کرد. این رابطه فقط به جبهه منحصر نمی‌شد زیرا خیلی از آنها با یکدیگر بچه محل بودند و فرماندهان، اندکی پیش از آغاز عملیات به وسیله پیک با حفظ اسرار عملیات، از آنه می‌خواستند که به جبهه بیایند. اشتراک دیگر آنها این بود که همه آنها از محله‌های جنوب شهر و فقیرنشین تهران و شهرستانها برخاسته بودند و خیلی راحت با یکدیگر جوش می‌خوردند. دیگر آنکه به دلیل جوان بودن، روحیه محافظه کاری و خوداندیشی و خانواده‌اندیشی در بین آنها راه نداشت و این مهمترین عامل پویایی یک عنصر نظامی است.
در این رابطه، فرماندهان به میزان قابل ملاحظه ای سعی داشتند در مراحل مختلف همراه نیروها در صحنه‌های حمله و یا قبل از عملیات ایفای نقش نمایند. افراد علاوه بر وظایف مخصوص خود همپای نیروهای تکور و جلوتر از آنان درگیر مشکلات طاقت فرسایی می شدند که هریک برای ناامید کردن نیروها و توقف کارها کافی بود. فی المثل در ساختن دیوارهایی از کیسه شن برای کور کردن دید دشمن که بایستی شبانه و بدون سر و صدا و در زمانی کوتاه و در منطقه ای نامناسب انجام شود، فرماندهان و کادرهای عملیات را می‌دیدیم که با حذف ساعات اندک ساتراحتشان مشغول به کار می شدند. این روحیه در زمینه‌های دیگر نیز وجود داشت. برای نمونه شهید مهدی باکری فرمانده لشگر 31 عاشورا روزی از اهواز عازم خط بود، نزدیک غروب قبل از حرکت به تعمیرگاه لشگر مراجعه کرد تا خرابی چراغ‌های ماشین خود را برطرف کند. به تعمیرکار بسیجی مراجعه کرد و از او خواست که به تعمیر ماشین وی بپردازد. اما تعمیر کار بدون آنکه فرمانده لشگر را بشناسد در پاسخ گفت ساعت کار پایان یافته است و من اکنون در حال شستن لباس‌هایم هستم و چون امکان انجام کارهای شخصی در صبح و ساعات کار برایم وجود ندارد انشاءالله فردا صبح کار شما را انجام خواهم داد.
شهید باکری که عجله داشت و باید سریعتر به خط می رفت و از طرفی فرا رسیدن غروب و تاریکی هوا مانع بود تا با وضعیت فعلی ماشین حرکت کند به وی گفت من حاضرم لباس‌های شما را بشویم و شما هم ماشین مرا تعمیر کنید. تعمیر کار پذیرفت و به دنبال آن مشغول درست کردن چراغ های ماشین شد و شهید باکری نیز به شستن رختها همت گماشت. پس از دقایقی یکی از افراد تعمیرگاه که فرمانده لشگر را می‌شناخت از دیدن رخت شویی وی آن هم در تعمیرگاه تعجب کرد. لذا بلافاصله به سراغ تعمیرکار رفت و گفت آقا مهدی چرا اینجا رخت می شویید؟ سپس شخص سوم با تعجب از تعمیرکار با ناراحتی و خجالت به سمت فرمانده دوید و از او عذرخواهی کرد. اما شهید باکری با لهجه آذربایجانی و با آن روح بلند در پاسخ اظهار داشت: یعنی چه! من و تو با هم شرط کردیم هر کدام نیاز دیگری را برطرف کنیم. اینکه عذرخواهی ندارد. هرچه تعمیرکار اصرار کرد وی نپذیرفت و سرانجام اوماشین را تعمیر کرد و مهدی شهید نیز لباس‌های بسیجی‌اش را شست! به هنگام نبرد و اوج گیری و آتش نیز همین روحیات و رابطه عمیق و صمیمی بین فرمانده و بسیجی وجود داشت و فرمانده لشگر اسلام نه یک آمر و دستور دهنده بلکه هادی و رهبر ومقتدا بود و خود بارها و بارها اعتقاد به از خودگذشتگی و ایثار جان را به نیروهای تحت امرش نشان داده بود و به همین خاطر نیروهای تحت امر او بدون هیچ شائبه، ترس و... به فرمان او گردن می‌نهادند.
ادامه دارد .........


دسته ها : مقالات
1389/6/28
X