دسته
پیوندها
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 387769
تعداد نوشته ها : 1213
تعداد نظرات : 8
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان
خلاصه‌ای درباره سوژه:
علم ها یک طرف و درفش ها طرف دیگر. علم های سیاه به شاخه های درخت آویزان بودند و نشان از شکوه حماسه ای می دادند که در تاریخ اسطوره شده بود. درفش ها اما بر دوش خانه سنگینی می کرد. دهه محرم با جشن های 2500 ساله تلاقی پیدا کرده بود . یک طرف ماجرا کدخدای روستا و درفش های شاهنشاهی بود و طرف دیگر علم های سیاه نهضت حسینی.
کدخدای روستا با تمام توان دستور داد تا علم ها را جمع کنند و درفش ها را به اهتراز در آورند. اما کرم، در مقابلش ایستادگی کرد. مدتی بود که از عراق برگشته بودند و درست در نجف بود که به واسطه آشنایی با جریان انقلاب، سعی در بیداری مردمی داشت که زخم تازیانه جور را بر گرده داشتند. " کرم" درد داشت.دردی که همین مردم داشتند. یاد گرفته بود کوتاه نیاید. هنوز خاطره ای تلخ اخراج اجباری از کشور عراق را در ذهن داشت که چطور پلیس عراقی تمامی دارایی ای که از دسترنج خود جمع کرده بود، به زور مصادره کرد و در مرز رهایش کردند. هنوز به یاد داشت که چطور به واسطه فیض اهل بیت پیامبر (ص) ، در این سوی مرز سوار ماشینی از زائرین عراقی شد که قصد زیارت امام هشتم (ع) را داشتند و او با آنکه سکه ای در جیب نداشت به همراه آنان به زیارت امام هشتم رفت و بازگشت ، بی آنکه یکی از آنها اعتراضی بکند. این فیض در او بود تا آنکه با گسترش دامنه اعتراضات به خیل تظاهراتت کنندگان پیوست و بعدها با پیروزی انقلاب در کمیته های انقلاب اسلامی عضو شد و با شروع جنگ راهی خط مقدم گشت و در سال 62 در عملیات والفجر 3 ، به آرزویش رسید.

X