دسته
پیوندها
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 389271
تعداد نوشته ها : 1213
تعداد نظرات : 8
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان

نمایش در فطرت خود زیباترین وسیله بیان و در عین حال وسیله ای برای تخلیه فشار های روحی خاصی است که ناخوداگاه بر انسان سنگینی می کند . و بیشترین علت ماندگاری، شیوه ایست که برای آن انتخاب شده یعنی شیوه نمایش . دانش آموز امروزی ما چه مطلبی از گذشته تحصیلی خود در رابطه با مسئله مورد نظر، با خود به زندگی اجتماعی و خانوادگی امروزیش آورده ؟ تمامیت اینها دست به دست هم داده اند و فرهنگی را به وجود آورده اند که نتیجه اش سلحشوری نیروهای رزمنده در جبهه های امروزی بود و ما به بررسی و کوشش در شناخت این مقوله داریم.

در واقع نبرد دلسوزانه رزمندگان در دوجبهه بال باز می کند . یکی اینکه باید بجنگند و یکی اینکه به بعضی ها بفهمانند که ما در حال نبرد هستیم و این شکل دوم تلختر. اکنون با این فاصله تاریخی چکار باید کرد؟ آدمهای این مقطع درگیر بمباران تبلیغی رسانهائی هستند که به راحتی تنپوش هر واقعیتی را پوستین وارونه می کنند . این از یک سو و از سوی دیگر مسائل عدیده اقتصادی در این برهه مزید بر علت گشته تا یک فرهنگ شکل گرفته به دست فراموشی سپرده شود. در این راستا مجبورم که پرانتزی دیگر باز کنم و این موضوع را به اجمال هم که شده نگاهی بیندازم و آن رسالت سازمان و ارگانی عظیم به نام آموزش و پرورش میباشد. اما قبل از بیان آن پرانتز خاص ، باید یاد کنیم از تمامی شهدای آموزش و پرورش اعم از دانش آموز و یا استاد و یاد این بزرگان جاودان باد. آیا غیر از این است که دبستان منزل دوم هر فردی میباشد که در آینده باید چرخی از هزار چرخ اقتصادی و فرهنگی و سیاسی این کشور را بچرخاند؟ که سرچشمه آن آموزش و پرورش میباشد. مسئله این است که این ارگان پایه ریز آینده فکری ، سیاسی و اخلاقی این کشور در راستای ماندگاری و نشر این دستاورد هشت ساله چه کار شاخصی را انجام داده ؟ شاید یک نگاه به متون تدریسی حل مسئله را راحتر کند . این ارگان در مواد تدریسی خود فقط در فاز ادبیات چه کاری را تاکنون انجام داده که فردا بتواند آنرا به عنوان سندی ارائه کند و بگوید که من هم در برپایی این نهضت و تداوم این فرهنگ پایداری تلاش خود را کرده ام . اما آنچه که در ذهن باقی می ماند درسهایی است که در اوائل ورود هر کسی به محیط آموزشی به او آموزش داده میشود. اگر جا، جای صفحات ادبی به نحوی از خاطرات و اتفاقات ثبت شده در جریان دفاع بنا به شرایط سنی و مقطع تحصیلی استفاده بیشتری می شد . امروز این فاصله احساس نمی گردید . امروزه دیگر آن دانش آموز عنوان نمی کرد که همت کیست ؟ جهان آرا ایرانی بود ؟ قضیه ایکه دریافت و پذیرش این فرهنگ را در جامعه کم رنگ کرده، شاید این قضیه باشد که: ما تنها به بزرگداشت یا د شهدا پرداخته ایم نه اینکه این کار غلط است ! بلکه چرا این بزرگداشت برگزار می شود؟ و این که این اشخاص که به خاطر آنها بزرگداشت برگزار شده چرا به این کارها دست زده اند. از اهم مسائل است . و قضیه دیگر ، فاصله گرفتن از این شهدا به این شکل که ، گاهی در مباحث و یادمانها از آنان طوری صحبت می شود که این تصور پیش می آید که آنها زمینی نبوده و دسترسی به آنها امکان ناپذیر است . درحالیکه آنها نیز آدمهائی از همین جنس آدمهای کوچه و خیابانی هستن که هر روز آنها را می بینیم و در تماس دور و نزدیک با آنها هستیم ، بدون اینکه تصوری غیر زمینی از آنها داشته باشیم . و اگر این اصل نخست در ادبیات و سپس در نمایش مورد نظر واقع بگیرد . چون اشخاص دیگری که در نمایشهائی غیر جنگی می بینیم. آنگاه نزدیکی به این دست آدمها شروع می شود . بنیاد شهید چندین دوره جشنواره تئاتر راه انداخت، در آنها سعی کرده تا به نحوی این رسالت را دنبال کند. یعنی در عین اینکه فرزندان شهدا را درگیر کار هنری کرده سعی داشت تا از این طریق کمکی به ماندگاری آن رسالت هائیکه این شهدا دنبال کردند، بنماید . اما این جشنواره ها هم که نمی دانم هم ادامه دارد یا نه ؟ خالی از اشکال نبود که باید خود این مبحث نیز جداگانه مورد پژوهش و بررسی قرار گیرد . و این بررسی در این راستا باشد که آیا این جشنواره ها توانسته آنچه که مدنظر مسئولین بوده رسالت لازمه را به انجام برساند؟ و یا اینکه در روند این کار نیاز به چه سرمایه های علمی دیگری وجود دارد ؟ نمایش در فطرت خود زیباترین وسیله بیان و در عین حال وسیله ای برای تخلیه فشار های روحی خاصی است که ناخوداگاه بر انسان سنگینی می کند . حال چرا باید این نیروی قوی در پیچ و خم درست درک نکردن دستور العملها نابود شود ! یکی از اشکالاتی که به این جشنواره وارد بود این بود که شرکت در این جشنواره مختص مدارس شاهد بود یک ! و دو این که حداقل چیزی که مشاهده می شد . عدم استفاده از نیروهای متخصص در امر نمایش برای آموزش بود آنهم در سطح شهرستانها . ماهشت سال را پشت سرگذاشته ایم که فرهنگی را به وجود بیاوریم به نام فرهنگ پایداری ! اگر فرهنگ عاشورا ماندگار شد فقط به این خاطر است که به عنوان یک فریضه در اذهان از نسلی به نسل دیگر منتقل شد . و بیشترین علت ماندگاری، شیوه ایست که برای آن انتخاب شده یعنی شیوه نمایش . زیرا نه تنها به تجربه بلکه به قضاوت علم هم ، کلمات اگر در وضعیت نمایشی قرار بگیرند بیشتر در ذهن ماندگاری پیدا می کنند . دانش آموز امروزی ما چه مطلبی از گذشته تحصیلی خود در رابطه با مسئله مورد نظر، با خود به زندگی اجتماعی و خانوادگی امروزیش آورده ؟ در گذشته که رسانه ها این چنین گستردگی نداشت . دسته های تعزیه و پرده خوانی به مناسبت های مختلف در کوی و برزن ها به بیان وقایع کربلا می پرداختند. و یا در قهوه خانه ها مراسم نقالی و شاهنامه خوانی تداوم داشت و یک شاهنامه خوان در عین اینکه پایه و اساس قصه اش را داستانهای حماسی تشکیل می داد ولی در لابه لای این حماسه گریزی نیز به سلحشوری بزرگان دین می زد. تمامیت اینها دست به دست هم داده اند و فرهنگی را به وجود آورده اند که نتیجه اش سلحشوری نیروهای رزمنده در جبهه های امروزی بود و آنها با شناخت و آگاهی به این گذشته پربار برنامه ریزی اخلاق جنگی را پی ریزی می کردند . باز روی سخن را به طرف آموزش و پرورش و در زاویه دیگر به طرف کسانی بر می گردانم که بشکلی داعیه فرهنگ ساز را در این کشور به یدک می کشند. بی شک ملتی که از گذشته خود و شیوه ماندگاری خود بی خبر است همیشه مورد هجوم باقی می ماند . این هجوم در گذشته شکلی فیزیکی تری داشت و امروز شکل فرهنگی به خود گرفته و چون ضحاک مار به دوش در پی تخلیه مغز نسل جوان است . و این نسل که اگر اغراق نکرده باشم ارتباط خود را با گذشته و شکل گیری آن بهتر است بگوئیم گم کرده ، تا اینکه بگوئیم قطع کرده . باید تحولی تازه برای آن اندیشد. بغیر از تعدادی آثار چاپ شده از طریق ارگانهای ذیربط در امور جنگ درباره ایثـارگریها و رشادت ها و سختی های آن دوران ، آنهم در تیراژی محدود و با این وضعیت کتاب خوانی در ایران ! و اینکه جوانان اگر مطلبی هم میخوانند فقط در محدوده کتابهای کنکور است و رنگین نامه ها . چگونه انتظار دارید که آن گذشته و شیوه زندگی و تفکر به این نسل منتقل شود . بعد از گذشت دو دهه از آغاز انقلاب و پایان دفاع مقدس با کمال تاسف جای مقالات و داستانهایی از این دست در ادبیات مدرسه ای ما خالیست و اگر از سر ناگزیری هم مطلبی گفته شده با نام « جنگ » به ثبت رسیده . چرا نباید این واقعیت آشکار که این ملت دفاع کردند نه جنگ در اذهان گنجانده نشود . هنوز این نکته ظریف ، یعنی بین جنگ و دفاع فاصله است برای اذهان روشن نشده . وقتی از اذهان حرف می زنیم منظور ذهن و نگاه جوانان است . به عنوان یک معلم با این واقعیت تلخ بارها مواجه شده ام هنوز دفاع مردمی ایران در قبال یک تهاجم گسترده در ادبیات ما راه باز نکرده و روز به روز و ساعت به ساعت از مبدا دور می شویم . چه رسانه ای می تواند این فاصله را پر کند ؟ این سوالی اساسی است که باید به آن پاسخ داد. پاسخی که کاربری آن به رسمیت شناخته شده باشد . بی شک در داستان نویسی و ادبیات نمایشی ، کشورهای دیگری از ما پیشی گرفته اند و این پیشی گرفتن علل بسیاری از علل مهم آن شناخت خوب مردم آن سرزمینها از فرهنگهای خود، اساطیر خود و در نهایت توجه خاص به ادبیات مذهبی است/ بسیاری از فیلمها و نمایشهای غیر ایرانی اگر به آشکارا در تبلیغ این نوع دیدگاه ها نمی پردازند ، ولی در لابه لای متون خود و ساختارهای هنری به این پنجره نگاهی دارند و از همه مهمتر حمایتهای است که به اشکال مختلف از به وجود آورندگان آثار میشود . هزینه های هنگفتی سرازیر می شود تا تصویری از ورود یک توپ گرد به داخل یک دروازه توری در صفحات تلویزیون و روزنامه ها جان بگیرد که در پسوندش آن هوراها و داد و قیل ها را در رسانه های نوشتاری و تصویری را داشته باشیم . همین نوجوان که طومار بلند اسامی آدم هائی را حفظ است که در سرتاسر دنیا می گیرند تا پابه توپ بزنند ، دیگر در هیچ کجای ذهنش جای خالی برای حفظ اسامی کسانی که از آن سوی کردستان تا خرمشهر را نگهبان و دروازه بان بودند آنهم با پوست و گوشت خود ، ندارد. چون به نوعی خود ما هم این اسامی را درذهن مان ثبت نکردیم مگر فقط برای برگزاری هفته یا روزی مخصوص در سال . مگرنه این است که درجنگ و دفاع، زندگی جریان عادی خود رامی گذراند. بچه ها به دنیا می آیند . آنهائیکه عمرشان به پایان رسیده خواهند مرد و کسانی که جفتی برای خود پیدا کرده اند در تلاش تا به او برسند . خانه ها ویران می شود و از همان لحظه ویرانی نقشه آباد کردنش در ذهن صاحبش نقش می گیرد . بسیاری از کسان به خانه بر نمی گردند و در نتیجه بسیاری از نگاه ها تا ابد به در دوخته می ماند . بسیاری با تنی پر از یادگار مقاومت برمی گردند و فقط در دل خود شادند که مردانه جنگیدند و دفاع کردند و شاید کم کم بی وفائیها باعث می شود که دراصل کاری که انجام داده اند شک کنند . آیا این بودن ها نمی تواند موضوع ادبی و یک ژانر ادبی نمایشی باشد ؟ یکی از اثرات نمایشی کردن این نوع وضعیتها این است که نمایش به خاطر هم نفس بودن با تماشاچی خود از شکلی زنده تر کمک می گیرد و باور پذیری را بیشتر می کند و از همه مهمتر انسان موجودی است که همیشه در پی دیدن و لمس کردن حرکتها بوده و نمایش این خلاء را برای او پر کرده اما پیش از این باید کاری دیگر را و شایدموازی هم ، این کار را انجام داد و آن اینکه در پژوهش ها روشن شود که علت گریز مردم از دیدن نمایش هائی با موضوعات جنگی چیست ؟ و اینکه وضعیت و موقعیتی ایجاد شود، تا نویسندگان و کسانی که علاقه مند به این ژانر هستند فرصت مطالعاتی بی دغدغه ای داشته باشند. به دور از بعضی مشکلات اقتصادی و غیره ... زیرا همچنان که یک کشور به نیروی نظامی ، پزشکی ، مهندسی و غیره نیاز دارد به نیروهائی که جهت دهنده باشند و به شکلی نگهبان میراثهای اخلاقی و فرهنگی باشند دارد و کمال بی انصافی است که بگوئیم مردم این فرهنگ را تمام و کمال به دست فراموشی سپرده اند. اشکال از اینجاست که ما نتوانسته ایم آن تشنگی را درست دریابیم و آب را آنچنان که شیوه سیراب کردن یک تشنه است در گلوی ذهنی او سرازیر کنیم . مردم می خواهند در جریان وقایع فرهنگی قرار بگیرند. اما نه به طور رسمی و اطو کرده . سالن های نمایش خالی است ! امری آشکار ! بنیاد شهید باید کانالی دیگر را برای نفوذ به این جبهه پیدا کند. شاید، ایجاد کانونهای نویسندگان ، راه اندازی جشنواره ای با مضامین به شرط پشتوانه اجرای آزاد در شهرهای مختلف، ایجاد کانونهای محلی نمایشی به دور از تکلفها و سختگیری ها و یا به معنای درست درک نکردن مسائل نمایشی توسط مسئولین شهرستان، استفاده و بهره وری از نیروهای متخصص و دارای سابقه در امر نمایش به عنوان برنامه ریز . و نباید فراموش کرد که محیط آموزشی پرورش دهنده نیروهای آتی این کشور است . سرمایه گذاری در این امر و راه اندازی گروه های نمایش در مدارس بدون در نظر گرفتن اینکه آیا با مدارس شاهد در ارتباط هستند یا نه . با آرزوی موفقیت برای خانواده بزرگ تئاتر و کسانیکه به نحوی در گسترش فرهنگ انسان سازی تلاش می کنند .


X