کمی نشستی و با ماه گفتگو کردی
و عطر خاطره ها را دوباره بو کردی
نفس گرفتی و ردّ بهار گم شده را
میان غربت نیزار جستجو کردی
هوا چقدر به موقع گرفت، باران زد
و تو چقدر غزل های ناب رو کردی
«دلم چقدر گرفته است، کاش می شد رفت»
(و چشم ها را بستی و آرزو کردی)
و زیر پای تو انگار بغض دریا بود
که منفجر شد و با موج ها وضو کردی
به سمت ماه دویدی، رها، رهای رها
و صورتت را در ابرها فرو کردی