دسته
پیوندها
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 387706
تعداد نوشته ها : 1213
تعداد نظرات : 8
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان

این مقاله به بررسی مبانی واصول پیوندعشق وعرفان با ادبیّات پایداری می پردازد ودرصدد است این موضوع را اززاویه ومنظری عرفانی مورد توجه قراردهد.لذا ادبیّات پایداری رادرقالب سه نهادگاه "انسان"،"زبان"و"عرفان"تحلیل می کند.
بدین ترتیب براساس یک نگاه عرفانی ودرچارچوب منظومۀ سه گانۀ فوق،مبانی واصول عرفانی ویژه ای رابرای ظهور وبروز ادبیّات پایداری بنیاد می نهد واین پایه ها رادر 6بند خلاصه کرده است.
زبان مقاله،کنایی ومتناسب رمزی وتمثیلی عرفانی است وبرای حفظ فضای خاص مقال،درهمه جا،استناد به اشعاری مورد توجه قرارگرفته ودرنهایت هم،پاورقی های توضیحی همراه با ذکرمنابع تحقیق آمده اند.


مقدّمه:

ادبیّات پایداری دریک منظرعرفانی،ادبیّاتی است که بتواند انسان راتا اوج مقام قرب الهی رهنمون سازد.امّا برای دستیابی به چنین آرمانی بلند،باید مراحل ویژه ای راطی کرد وبه مبانی خاصی نیز پای بند بود.فهم وکشف این مبانی عرفانی نیز بدون بررسی سه نهادگاه "انسان"،"زبان"و"عرفان"وتحلیل نحوۀ پیوند این منظومه ممکن نیست؛امری که به عنوان یکی ازاهداف این مقاله به حساب می آید وازکارکردهای آن شمرده می شود.
بانظربه"انسان"به عنوان یک جانشین الهی ونیز با توجه به یکی ازویژگی های"عرفان"به عنوان یک حسّ متعالی وتوان برترالوهی دروجودانسان،به صورت طبیعی"ادبیّات"ونظام ادبی ای که درقلمرو وجودی زبان سرخواهدزد دارای خصوصیات و ویژگی های ویژه ای می شودوبراساس به تدریج،پایه های عرفانی ادبیات پایداری،خودرانشان خواهد داد ومی توان امید به بارقه های مینوی آن داشت.
بدین ترتیب این مقاله با بررسی منظومۀ سه گانۀ فوق،درصدداست مبانی ادبیّات پایداری رااز زاویۀ یک نگاه عرفانی خاص مورد بازکاوی قراردهد ولذا اصول وپایه های بنیادین رابه صورت یک سلسلۀ منطقی مطرح کرده ومورد نظرقرار دهد.
پاره ای از اصولی که دراین مقاله مطرح شده اند عبارتند از:
1-هویّت الوهی انسان:
انسان به دلیل جانشینی،دارای هویّتی اصیل والهی است ولذا ضمن قرب ونزدیکی ذاتی با خدا،ازتوانایی های بی حدّو حصری برخوردارشده وبرای وصول حقیقی تنها،محتاج یک طلب حقیقی است وبَس.
2-کالبد طبیعی انسان:
انسان با همۀ هویّت الهی اش،دارای کالبد طبیعی است وهمین کالبد،تبدیل به حجاب بین انسان وخدا می شود وانسان روبه بالا،رابه صورت عارضی،به پایین نیز می کشاند.لازمۀ چنین کالبد وپوشش طبیعی برموجود الهی آن است که انسان همواره ناله وفریاد فراق سر دهد وهمیشه درطلب وخواست دائمی باشد ونیز مداوم صدای ناله وسوز داشته باشد.امّا این فریادها محتاج یک جوهرۀ درونی است به نام عشق!
3-عشق،رمز حرکت ازطبیعت به سوی فطرت:
عشق،سرآغاز حرکت به سوی بالاست وانسان بدون عشق،مانند موجودی است که تنها ناله وفریاد دارد ولی میل ونیرویی برای حرکت ندارد.بنابراین انسان با قدرت عرفان عشق حرکت می آغازد وصدای ناله های خود رابه حقیقت وافق متعالی وجود خود می رساند،امّا طبیعتاً این قدرت هم،ازسویی نیازمند"لوازمی"است وازطرفی هم محتاج "شرایطی"!
4-ادبیّات عارفانه،لازمۀ عشق انسان:
به این ترتیب ادبیّات عارفانه،هم لازمۀ فریاد فراق ازهویّت اصیل انسان خواهدبود وهم این که،لازمۀ عشق ورمز حرکت ازطبیعت به سوی فطرت حقیقی به حساب خواهدآمد.امّا این نوع ادبیّات با همۀ اوج وبلندی اش نمی تواند به عمق حقیقی وجود دست یابد مگرآن که انسان شرایط ویژه ای رافراهم سازد.
4- دل صیقلی،لازمۀ ماندگاری:
5-رمزماندگاری ادبیّات عارفانۀ انسان،شفّافیّت دل انسان است وهرآن که بیشتروبهتربه این شفّافیّت ناب دست یابد اززمزمه ای دل نشین تربرخوردارخواهد شد.
6-رمزکلام پایدار:
براین اساس است که ادبیّات پایداری شکل می گیرد چراکه دل،مظهرعشق انسان خواهدشد وادبیّات پایداری نیزنمود دل بیداراست.یعنی براساس اصول پیش،کلمه،رمزی از رموزالهی شده وادبیّات نیز نمودرمزالهی خواهدبود وهمین امر،رمزاعجاز کلام،اعجازالهی نیزهست که پیوندی ناگسستنی با ذات باری برقرارکرده است.لذا ادبیّات عارفانه هم،درپیوند با ذات الهی است که ازخلوص حقیقی بهره خواهد برد وهرکه تشنه ترونیازعرفانی اوبیشتر،پس جلوۀ کلام وکلمه اش هم،خالص ترخواهدبود وهمین جاست که شعر،تبدیل به جلوه و قالبی برای تشنگی حقیقی انسان ونیاز پاک عرفانی او می شود.
بدین ترتیب پایداری دل صیقلی به زایش ادبیّات پایداری ای منتهی خواهدشد که می تواند انسان راتااوج عروج آسمان بالا برد.
به بیان دیگرمیتوان چنین جمع بندی کردکه:
اگرانسان،موجودی ترکیبی ازدوبعدعالی ودانی است،پس همواره درصحنۀ نبرد وحرکت بین ملک وملکوت قراردارد واین صفحۀ وجودی،همیشه انسان راباپایداری دوطرفه همراه می سازد؛پایداری دربرابرحرکت ازفطرت به سوی طبیعت ونیزپایداری ومقاومت دوچندان برای حرکت مداوم ومستحکم ازطبیعت به سوی فطرت!
امّا آنچه که می تواند به این پایداری،ثبات ونیروبخشد،عشق الهی وبه همین دلیل،عشق الهی خواهدتوانست که حرکت آغاز کندوانسان راپیش برد.حال براساس این نیروی درونی وآن فضای پایداری،ادبیّات پایداری دل درصحیفۀ وجودانسان سرزده وشکل می گیرد وازآنجا که چنین ادبیّاتی جز باپیوند با دل صیقلی وخالص انسانی نمی تواندبه رمز ماندگاری خود دست یابد پس رمز ماندگاری ودوام ادبیّات پایداری،تنها درپیوند خالصانه با ذات الهی خواهد بود.
ازاین رو،ادبیّاتی ادبیّات پایداری است که به پایداری دل صیقلی الهی دست یافته باشد وجزاین هم نمی توان ازماندگاری ودوام ویا ثبات واثرمفید هیچ نوعی ادبیّات دیگری درطول تاریخ ودرهمۀ عرصه ها سخن یادکرد!
یادآوری این نکته ضروری است که زیان این مقاله،کنایی ومتناسب باادبیّات رمزی وتمثیلی عذفانی برگزیده شده وبه همین منظوربرای حفظ فضای ویژه وخاص مقال،استناد به اشعاری موردتوجه قرارگرفته ودرنهایت پاورقی های توضیحی تفسیری به همراه ذکرمنابع تحقیق،دریادداشت های ضمیمه آمده اند.
1- هویّت اُلوهی وخلیفۀ زمینی
...انسانی تنها موجودی است که اوراتاخدای خود فاصله ای نیست:"وَنَحنُ اَقرَبُ الَیه مِن حَبلِ الوَرید"(ق،16)واگراین اوج،تاآستانۀ:"وَنَحنُ اَقربُ الیه منکُم.."1(واقعه،85)بارمی گیرد یعنی:"زان که اوازمن به من نزدیک تر"2پس آنگاه باید گفت:"میان عاشق ومعشوق هیچ حایل نیست".3وچنان چه حایلی هم هست،صرفاًخوداوست که:"وَاعلَمُوا اَنَّ الله یحوُلُ بَینَ المَرءِ وَقلبِهِ"4...(انفعال،24).اما دلیل مسأله آن است که نه تنها هستی اوازاوست:"..اِنّاللهِ"؛که همۀ هستی اونیز به اوست:"وَاِنّااِلَیهِ راجعُون"5(بقره،156).
جزئها رارویها سوی کل است بلبلان راعشق باروی گل است
آنچه ازدریا به دریــا مــی رود زهـــمان جا کامد،آنجا می رود
ازسَــرکُــه،ســیـــلهای تیـز رو وازتن ما جان عـشق آمیز رو6
واین راز،همۀ هویّت الوهی اوست که:"انسان،حقیقی ماوراء تعلّق وکشش به سوی خدای یزدان ندارد"؛7هویتّی برخاسته ازمقام صدرنشینی8ونشسته برتاج وتخت مصدری عالم؛یعنی:آدمی خاکی9ومصدری عالمی عالی،که فرمود:"انّی جاعل فی الارض خلیفۀ."(بقره،30).
پس بی جهت نیست که اوراباید"خدای زمینی"نامید10؛خدایی که بهترین آفریدۀ آفریدگارآسمان وزمین است:"لَقَدخلقنا الانسان فی احسن تقویم"(تین،4).وخدایی باهمه قدرت های روحانی وآسمانی اما محدود به حدود این زمین ودراندازۀ دنیای دنیوی.چه این که:"خلیفۀ الهی،جانشین وگونۀ امکانی همین ریشۀ واحدالوهی است:" ًاِنّ اللهَ خلقَ الانسانَ عَلی صُورَته؛"
خلق ما برصورت خود کرد حقّ وصف ما ازوصف اوگیرد سبق 11
توانایی ها واستعدادهای این موجود پیچیده،پرابهام واعجاب برانگیز12آنچنان درهم تنیده وغیرقابل دسترس است که گویی قدرت های اودراندازه وقابلیّت های بی حد وحصرالهی رقم خورده است؛کششی خدایی تادروازه های بی نهایت الهی که:"وَاَنَّ الی رَبّکَ المُنَتهی"(نجم،42)و..."اَلا بذکرالله تطمئنُّ القُلُوبُ".(رعد)
گرچه پَرِعشق تو غایب نداشت راه ابد نیزنهایت نداشت.13
وبه قول حافظ:
این راه را نهایت صورت کجا توان بست کش صدهزارمنزل بیش است دربدایت.
ویا:
سرمنزل فراغت نتوان زدست دادن ای ساروان فروکش کاین ره کران ندارد.14
پس اورا واسطه ای نیاز نیست نا به مقام بالا پیوند زند چه این که اصولاً ازسنخ مقام دیگری نیست که نیازمند وصل وواصل و وصول باشد،بلکه حقیقت طبیعت وجودی او،رنگ جوهرۀ مافوق طبیعت درقالب وشکل طبیعت است.
نظری کرد که بیند به جهان صورت خویش خیمه درمزرعۀ آب وگل آدم زد15
واگراورانیازی است ودرپس آن،نیازمندی ازاین روست که دردنیای فانی،آراستنی وآرامیدنی است ورمزنیازهرروزاونه هرروز اونه دروجه الوهی،که درپایبندی طبیعت این موجودباقی دردنیای فانی است.16
وبدین سان، چنانچه اورادوری وجدایی نیست وپیاپی درنگی هم نیست، چون همواره وهمیشۀ زمان ازاین پیوند همایون برخوداربوده است وتنها یک "طلب" اورابه اوج دریای"ایصال الی المطلوب"می رساندکه:"من طلبنی وجدنی ...".17
مابها وخونبها رایافتیم جانب جان باختن بشتافتیم18
دوش آمدوگفت:چندم آوازدهی؟ من دورنیم،تودوری آغاز نهی
دیوار،حجاب است،چوبرخاست زپیش این خانه وآن،یکی شود،باز زهی19

2-کالبد طبیعی ورمز نیازمندی
امّا تنها تفاوت دراینجاست که کالبدطبیعت،می تواند دردوره ای کوتاه امّا شیرینی مداربنیادی حرکت اورابپوشاند،یعنی:
..چگونه بازکنم بال درهوای وصال که ریخت مرغ دلم،پردرآشیان فراق20
والاّ تردیدی نیست که:حجاب میان تو وحقّ نه آسمانست ونه زمین.حجاب،هستی موهوم است که توبه خودنسبت می دهی"21وبه راستی این تنها تلخکامی است که کام شیرین اورابه تلخی زهرآگینی می گراید وگاه،تاهلاکت وجان سپاری نیز به پیش می بردکه:"..ولوسها قلبه عن الله تعالی طرفه عین لمات شوقا الیه..".22
...واینجاست که ندای ناله وفریاد فراق او،روح وجوهره طبیعت رابه لرزه می اندازد،که او،آواره کوه وبیابان است:
صبا به لطف بگوآن غزال رعنا را که سربه کوه وبیابان توداده ای مارا...23
وهمانا این حال،حال شرح درداشتیاق وشعلۀ فراقی است که گرچه درآتش غم عزیزی است،امّا نیک،نای شادی قریبی هم هست:
سینه خواهم شرحه شرحه از فراق تا بــــــگویم شــــــرح درداشتیاق
آتش است این بانگ نای و،نیست باد هرکه این آتش ندارد نیست باد24
...بنابراین،اگرمی خواند،چون می خواهد واگرمی خواهد،چون اومی خوانند.می طلبد چون طالب است:"هست وادی طلب آغاز کار"25وطالب است،چون مطلوب دارد:"...زآن که هر طالب به مطلوبی سزاست."26
طالب آن باشد که جانش هرنفس تشنه تر باشد ولیکن بی سبب...27
یعنی دوری پیوسته وپی درپی بین احتیاج نیاز واشتیاق ناز؛28طالب محتاج ومطلوب مشتاق:
...سایۀ معشوق اگرافتادبرعاشق چه شد؟ ما به او احتیاج بودیم اوبه ما مشتاق بود29
ازسویی کشش معشوق وازسوی دیگر،کوشش عاشق که فرمود:"قل ان کنتم تحبون الله فاتبعونی یحببکم الله..."(آل عمران،31).30
به رحمت سرزلف تو واثقم ورنه کشش چونبود ازآن سوچه سودکوشیدن31
ورنه شیفـــته شیفــته خویش بود رغبتی از من،صد از او بیش بود 32
وبه یک جا،همه سوز واز جای دیگر،همه ساز:
سازطرب عشق،که داند،که چه سازاست؟ کززخمۀ آن،نه فلک اندرتک وتازاست
رازی است دراین پرده گر آن رابشناسی دانی که حقیقت زچه دربنـد مجــازاست
عشق است که هر دم به دگر رنگ درآید نازاست به جایی وبه یک جای نیازاست
درصورت عاشق چو درآید همه سوزاس در کسوت معشوق چوآیدهمه سازاست
3-سخن عشق وحرکت عاشق
...وبدین سان،"عشق"،رمز سخن نیازاو وکلام ناز معشوق است که:
عشق جمال جانان،دریای آتشین است گرعاشقی بسوزی،زیرا که راه این است34
اوعاشق است،چون عشق به معشوق دارد:"بی عشق تو زیستن دریغم آید"؛ومعشوق محبوب دارد،چون حب عشق عاشق،هزارناله وفریاد دارد که:"جزازتو گریستن دریغم آید".35
...واین است که،بی تردید؛"عشق"،سرآغازحرکت اوست.
یعنی این که:"..عشق،براق سالکان ومرکب روندگان است"..36؛چراکه:"عشق چیست؟ازقطره دریا ساختن"37؛ودراین صورت:
عاشق آن باشد که چون آتش بود گرم روسوزنده وسرکش بود38
پس می گوید ومی نالد وناله وفریادسرمی دهد وآنگاه،"جنبش"آغازمی کند.39
4-ادبیّات عارفانه ورازجاودانه
اینجاست که زمزمۀ عاشقانه وعارفانۀ او،رمز بیداری و رازهشیاری ومرز مرزداری اواز خط سکون وثبات است چرا که تنها:"درون عاشقان،صحرای عشق است".
درون عاشقان صحرای عشق است که آن صحرای نزدیک ونه دوراست
درآن صحرا نهاده تــخت معـــشوق به گرد تخـت،دایـم جشـن وســوراست
همه دل ها چو گـــل های شـکوفتـه همه جـــان ها چــو صفهای طیوراست
سراینده همه مرغـان به صــد لحن که درهر لحــن صدســور سرور است
ازآن کم می رسد هرجان بدین جشن که ره بس دوروجانان بـس غیـوراست
وصدالبته،این چنین زمزمه ای است که عالم گیروعالمتاب است؛یعنی:
..فکند زمزمۀ عشق درحجاز وعراق نوای بانگ غزلهای حافظ شیراز41
ویا:
..به شعرحافظ شیرازمی رقصند ومی نازند سیه چشمان کشمیری وترکان سمرقندی42
وچنانچه زبان به این زمزمه می گشاید،ازآن روست که پرده ای برآن دردعشق درونی بنشاند وراه برطغیان وشوره سری آن مجنون پنهانی نهاند،تا دراین میانه،ندای دعوت"ادعوا ربکم تضرعا وخفیته ..."(اعراف،55)را،باری دیگر،به اصل"الا بذکرالله تطمئن القلوب"(رعد،28)بازگرداند که:
وچون فقط با محبوب ومعشوق خودحدیث می دارد،پس این آوازنهانی وزاری پنهانی برهیچ احدی پوشیده نمی ماند وچنین است که ادبیّات عارفانه هرقدرادیبانه وعالمانه وماهرانه،امّا،نتواند نشانی ازآن ترانۀ زیبای جسورانی رابنماید.چراکه:"عشق دریایی است قعرش ناپدید"44وسخن عشق نه آن است که آید به زبان.45
هرآنکه جانب اهل خدانگه دارد خداش درهمه حال ازبلا نگه دارد
حدیث دوست نگویم مگربه حضرت دوست که آشـنا سخــن آشنـــا نــــگه دارد
دلامــعاش چــنان کن که گـــربــلغــزد پــای فرشته ات به دودست دعانگه دارد
گرت هواست که مــعشــوق نگــسلد پیـــمان نــگــاه دار سررشته تــا نگــه دارد
درنیاید عشـق در گفــت وشنــود عشق دریایی،کرانه ناپدید46
یعنی:
..قم را آن زبان نبود که سرعشق گوید باز ورای حدّ تقریرست شرح آرزومندی47
پس اگر:
..عنقا شکارکس نشود دام باز چین کانجا همیشه بادبه دست است دام را48
امّا باید:
...گرچه وصالش نه به کوشش دهند آن قدرای دل که توانی بکوش
لطف خدا بیشتر از جرمهاست نکتۀ سربسته چه دانی خموش..49
وبراین بنیان،آنچه می ماند تنها وتنها ترجمه ای است ظاهری ازآن حقیقت باطنی؛حقیقتی موجودامامکتوم،وجلوه ای ازعیان ازنمادی پنهان:
...دلنشان شد سخنم تا تو قبولش کردی آری آری سخـــن عــشـــق نشــانــی دارد
درره عشق نشد کس به یقین محرم راز هرکسی برحسب فکرخود گمانی دارد...50
ودرادامه:
جان بی جمال جانان میل جهاد ندارد هرکس که این ندارد حقّا که آن ندارد
باهیچ کس نشانی زان دلســتان ندیـدم یا من خبر ندارم یا او نشان ندارد
هرشبنمی درین ره صد بحرآتشین است دردا که این معمّا شرح وبیان ندارد51
وسرانجام،فرجام ماجرای این شرح وبیان هم به دست خودعشق وعاشقی است که:"شرح عشق وعاشقی هم عشق گفت".
هرچه گویم عشق را شرح وبیان چون به عشق آیم خجل باشم ازآن
گرچه تفسیر زبان روشنگراست لیک عشق بی زبان روشنتر است
چون قلــم اندر نـــوشتـــن می شتــافــت چون به عشق آمدقلم برخودشکافت
عقل درشــرحــش چوخرد درگل بخفـت شرح عشق وعاشقی هم عشق گفت...52

5-دل صیقلی وزمزمۀ ابدی
اینجاست که به آن رمزماندگاری پی می بریم.یعنی رمزجاودانۀ زمزمه های هزارینۀ همۀ عشّاق،درهرهزارۀ تاریخ بشری چه اینکه:"قل ان صلواتی ونسکی ومحیای ومماتی لله رب العالمین"53(انعام،162)
ودوباره درمدارجاوید ناز و نیاز:
ای سروناز حسن که خوش می روی به ناز عشّاق رابه ناز توهرلحظه صدنیاز
فـــرخــنده بــاد طلـــعت خوبت کــه درازل ببریده اند برقد سروت قبای ناز..54
ودراین وادی پربهرۀ روزی بخش،یعنی واهۀ عشق نمایی،ودراین دنیای وامداری آب وآینه،ودرهرآن آن آدینه ها،هرآنکه پردۀ دلش به آینه شفّاف تراست،نورعشق جاودان جاویدان درآن صیقلی تروزمزمۀ اودلنشین تر،وصدالبته،دل انگیزتراست چون:"سخنی که ازدل برآید،بردل نشیند".55وسخن دل،هرآینه ندای عشق است:
گرعشق نبودی وغم عشق نبودی چندین سخن نغز که گفتی که شنودی؟
ورباد نبودی که سرزلف ربودی رخسارۀ معشوق به عاشق که نمودی؟56

6-رمز کلام ورازکلمه
وبدین ترتیب،"کلمه"،معجزه زیبای آفرینش می شود که: ((وَیحقُّ اللهُ الحَقَّ بِکَلماته.))57(یونس، 82)؛ کلامی که زمزمه ها با آن، برتارک دل می تابد وادبیات ازآن برصحیفه جان می زاید.واینجاست که"کلمه"،رمزی الهی است چه این که: ((درابتدا کلمه بود، وکلمه نزد خدا بود...))58
وکلمه،دیگرمخلوقی خالق نما نیست که خود،خالقی دیگربردل وجان وروح بی قراربشراست،ودیگرآفریده ای درپهنۀ آفریدگان بزرگ وپاک نهاد نیست که آفریدگاری است که می توان بدان سوگند مقدّس خورد:"ن والقلم ومایسطرون"(قلم،1)59
توانایی که دریک طرفۀ العین زکاف ونون پدید آورد کونین.
چو قاف قدرتش دم برقلم زد هزاران نقش برلوح عدم زد.60
پس کلمه،هم مَظهراست وهم مُظهر؛ازسویی جلوه نمایی می کند وازجانبی،جلوه زُدایی؛جلوه نماست:درمَصدَرِنشانِ تابشِ شورِ شیدایی،وجلوه زد است:درمقامِ صیقلی فراقِ قلبِ بی قرار.
- جوشش آب وتابش آینه
وبی گمان،رمز حیات جاوید کلام اعجازنیزدرهمین یک"کلمه"نهفته است،چه این که:یاباید"آب"بودویا چون"آینه".یعنی:یا"جوشش"وسپس"رویش"وآنگاه"زایش"؛ویا"تابش"وسراسر"نمایش".
خیز ودرکاسۀ زرآب طربناک انداز پیشتر زانکه شود کاسۀ سرخاک انداز
عاقبت منزل ما وادی خموشان است حـــالیا غلـــغله درگنبـــد افــلاک انداز
چشم آلوده نظراز رُخ جــانان دوراست بررُخ اونــظر ازآیــینۀ پــاک انداز....61
ودرپس این جلوۀ پرشکوه،جلوه ای دیگررُخ می نماید؛یعنی"حیات"،نمود همین یک نماد می شود:"آب آینه نما".یا شکوه واوج جلوۀ آفریدگاری ودرمصدرایجاد وخلق نشستن،ویا نشانی ازجلوۀ زیبای آفرینش داشتن؛یعنی یادرمحورناز ویا درمبدأ نیاز،چه این که:"نیازی عرضه کن برنازنینی!"62
پس یاباید درپردۀ ایجادی آب حیات بود ویا درپردۀ موجودی آینه نمایی63آن؛یاباید آفرید یانشانی ازآفرینش داشت؛
....تاحیاتی ابدی داشت؛وآنگاه به جهانی،"همه عاشقی"،رسیدکه:
جهان کان جهان عاشقان است جهان ماورای نار ونوراست64
جهانی تا به یزدان که:"وَاَنّ الی رَبِّکَ المُنتَهی"(نجم،42).
دست نشد بالای دست این تا کجا؟ تا به یزدان که الیه المنتهی65
واین،ازآن روست که"مطلوب"،لایتناهی است.66
زان یار دلــنوازم شکریسـت باشکایت گرنکـــته دان عشقی بشنو تواین حکایت
دراین شب سیاهم گم گشته راه مقصود از گوشــه ای برون آی ای کوکب هدایت
ازهرطرف که رفتم جزوحشتم نـیفزو زنــــهارازاین بیــابان ویــن راه بی نهایت
ازاین رانهایت صورت کجا توان بست کش صد هزار منزل بیش است ودربدایت67
ب-آب حیات واعجاز کلمات
بنابراین تفسیر هستی هستی درهویدایی همین دوحرف بس ساده وپیچیده است:آب وتشنگی،چه این که:"آب کم جو تشنگی آوربه دست".68وآن هم،همان آب حیاتی است که سرچشمۀ حیات همیشگی انسان است:
دوش وقــت سحــــرازغصــه نجاتم دادند واندرآن ظلمت شب آب حیاتم دادند
بی خوداز شـعشــــۀ پرتــوذاتـــم کـــردند بــاده ازجــام تــجلّــــی صفاتم دادند
چه مبارک سحری بود وچه فرخنده شبی آن شب قدر که ایـن تازه براتم دادند
بعدازاین روی من واینه وصــف جـــمال که درآنجا خبراز جلوه ذاتم دادند...69

وهرآینه این تفسیر،مارابه رازی شگرف رهنمون است؛یعنی رازشیدایی زمزمه های عاشقانه ونیک،ادبیّات عارفانه،ودرافقی دیگر،کلام اعجازپروردگاری؛چه این که:همانا"معجزاکبر،سخن اولیاست".70
پس باید رفت وباید یافت:
دست ازطلب ندارم تا کام من برآید یاتن رسد به جانان یا جان زتن برآید.71
واین ره یافت،گذرگاه همیشگی حرکت تشنگان به امید آب حیات ابدی بوده است:
ای جان جان جانــم،توجان جـــان جانی بیرون زجان جان چیست؟آنی وبیش ازآنی
پی می بردبه چیزی جانم،ولی نه چیزی توآنی ونه آنی،یاجانی ونه جانی
بس کزهمه جهانت،جستم به قدرطاقت اکنون آنگاه کردم،توخودهمه جهانی
گنج نهانی امّــاچندین طــــلســـم داری هرگزکسی ندانست گنجی بدین نهانی
چیزی ازرگ من خون می چکدکردم فانی شدم کنون من،باقی دگر تو دانی
عطّاربی نشان شدازخویشتن،بی کلی بـــویی فـــرست اورا ازکُنه بی نشانی72
آب حیاتی که انساّنیت،غرق درکرانۀ آن است73 وآدمیّت،بی خبرازسایۀ آن،چه این که:
سالها دل طلب جام جم ازمامی کرد وآنچه داشت زبیگانه تمنّا می کرد
گوهرکزصدف کون ومکان بیرونست طلب ازگمشدگان لب دریا می کرد
بیدلی درهمه احـــوال خـــدابا او بـــود او نمی دیدش از دورخدایا می کرد74
ج- تشنگی زبان نیاز ونزدیکی نشان ناز
.....وبدین سان بایدگفت هرآن که تشنه تراست به خاستگاه زندگانی ومبدأ جاودانی نزدیک تراست؛چراکه هرآن که مخلوق تراست،جلوۀ خلق خداوندی نیز دراو نمایان تر است یعنی:"..خشکی لب هست پیغامی زآب".75
واین تشنگی،نقطۀ مشترک همۀ نام ها وتمامی نشانه هاست ونیزنامه هایی عاشقانه بین همۀ عُشّاق وتنها خدایان؛که کلمات،برمحورآن نیازبه اوج جلال وجمال ابدی،تعالی خواهند یافت.
-سازشیرین وسوزدلنشین
...وآنگاه که تشنگی روح تشنه قرین باشفافیت قلب زنده می گردد،نازونیازدریک جا به نور ونماز می نشیند،وآهنگ دلنشین کلمات آن،سازِ شورِ شیرینِ الهی وشیدایی سَرمدی سَرمی دهد که:
...دلنشین شد سخنم تا تو قبولش کردی آری،آری،سخن عشق نشانی دارد76
پس بی شکّ وتردید،دراین میدان لاله خیز،هرکلمه ای که برون می تراود،جلوه ای است عیان ونمایان،ازحیات آب؛ازحیاتِ آبی آب زلال وحی که:"الله نورالسماوات والارض"...(نور،35)77
زجایی می برآید این سخنها که جای جان وجانان است تنها78
حال چه این شکوه پاک وجلوۀ ناب را،درکرانۀ روشن کلام ناطق دریافت که:"وما ینطق عن الهوی ان هوالاوحی یوحی"(نجم،3)؛وچه درپردۀ زیبا،اما رمزآمیزکلام صامت که:"یس والقران الحکیم"(یس،1)؛79که همانا این"هردو،ازیک پیشگاه یکتای اعلاء فرود آمده اند":80"...وکلمه الله العلیا..."(توبه،40)وچه درلسان عارفان وبیان ادیبان ویا شاعران نامداروشارحان عجایب روزگار81.
شعر چیست؟این جمله دربگشادن است شـــرح چــندیــنی عـجـایــــب دادن اســــت
تومپندار که من شعر به خود می گویم تــاکــه بــیــدارم وهشــــیار یــــکی دم نزنم
ای آنکه اندرجان من تلقین شعرم می کنی گرتن زنم،خامش کنم،ترسم که فرمان بشکنم
ویا این که:
پیش وپسی بست صف اولیاء پس شعرا آمد وپیش انبیاء
این دو نظرمحرم یک دوستند این دوچومغز،آن دگران پوستند
شـعرتو را ســدره نشــانی دهد سلطنت ملک معانی دهد85
ودراین میان،ودرخیل این همه وامدارانی که به زمزمۀ خود می نازند ومی بالند؛وبا "زمزمۀ عاشقی"،تمرین خط وخال عشق وعاشقی می کنند:
ازعشق خط تو سرنگون می گردم وزخال تودرمیان خون می گردم
تــا روی نـــمود نقطــۀ خـــال توام چون پرگاری،به سربرون می گردم86
...تاحالی،
ودرشبی خوش امّا؛
به شادی شیدایی دست یابند که:
....حافظ،شب هجران شد،بوی خوش وصل آمد شادیت مبارک بادای عاشق شیدایی87
یادداشتها:
1- ر.ک:(دفپترششم مثنوی معنوی به نقل از"گزیدۀ فیه مافیه"،صفحه 234).
2- ر.ک:(مثنوی معنوی،دفتراول،2196)
3- ر.ک:(حافظ نامه،بخش دوم،صفحۀ 853).
4- ر.ک:نهج البلاغه ترجمۀ دکترسید جعفرشهیدی،خطبه49،صفحۀ43.ونیز:کشف الاسرار،جلد4،صفحۀ36 ونیز:"حکمت نظری وعملی درنهج البلاغه،صفحه94.
5- ر.ک:(شرح مقدمۀ قیصری،صفحۀ824وصفحۀ63 ونیز ر.ک:"فرهنگ دیوان امام خمینی،صفحه147.
6- مثنوی معنوی،دفتراول،صفحه143 ونیزر.ک:دفاترملکوتی،صفحه452.
7- "پیامبروحدت"،صفحه169.همچنین درمقاله "خدای زمینی"(ازهمین قلم)آمده است:"رجعت که اوج بازگشت حقیقت انسانی است،سمت وسویی الهی دارد وخلقت نیزسرآغازی چنین،وانسان یعنی:موجود دامنه دارخدایی ازخلقت اوّلین تا رجعت آخرین؛زیراکه فرمود:"انّالله واناّ الیه راجعون(بقره،156)،"یاایهاالانسان انّک کادح الی ربّک کدحا فملاقیه"(انشقاق،6).(مجلۀ معرفت،شمارۀ32،صفحۀ66).ونیز درمقاله"شهدشیرین شهادت درکلام امیرالمومنین(ع):"...ومرگ نیز دوردیگری درقوس صعودی انسان به سوی الله تعالی است:انّا الله وانّا الیه..."(مجلۀ معرفت،شمارۀ39،صفحه 54).
8- ر.ک:"پیامبروحدت"،صفحۀ 47(بحث صادراوّل).
9- دراین باره ببینید:"کشف الاسرار،جلد1،صفحۀ 140.
10- ر.ک:مقالۀ"خدای زمینی"،مجلۀ معرفت.
11- همان ونیز ر.ک:"کتاب الانسان الکامل"،صفحۀ 381 و"عرفان مولوی"،صفحۀ 29 و"مجموعه آثارحلّاج"،صفحۀ 38ودفتر"دفترعقل وآیت عشق"صفحۀ127.
12- (نهج البلاغه)ترجمۀ محمددشتی،حکمت8،صفحۀ624.پیرامون شگفت های آفرینش انسان ر.ک:"نهج البلاغه"،خطبۀ 192،83،163ونیز:"دربارگاه آفتاب،صفحۀ 22.
13- مخزن الاسرار.ر.ک:"گنجینۀ حکمت درآثارنظامی"،صفحه 230ونیز:پاورقی شماره 16.
14- ر.ک:"حافظ نامه"،بخش دوم،صفحۀ 1180.
15- "اثرپذیری حافظ ازقرآن واحادیث"،صفحۀ100.
16- رمز نیازمند انسانی درفناء دنیاست چراکه نیاز ازسنخ بی ثباتی وناپایداری است که ازویژگیهای خاص دنیاست.آن حضرت فرمود:"الدنیا دار دول"(دنیا سرایی است بی ثبات وناپایدار)(ر.ک:"دربارگاه آفتاب:،صفحۀ92)
17- اشاره به حدیث قدسی:"مَن طلبنی وجدنی ومن وجدنی عرفنی ومن عرفنی عشقنی ومن عشقنی عشقته ومن عشقته فقتلته ومن قتلته فانا دیته".(ر.ک:"مضامین مشترک در ادب فارسی وعربی)،صفحه 192ونیز:"احادیث وقصص مثنوی"،صفحۀ404وصفحۀ80 به نقل ازالمنهج القوی،جلد4،صفحۀ398).
18- مثنوی معنوی،دفتراول،1750.
19- گزیدۀ رباعیّات عطارنیشابوری،صفحۀ 130.
20- ر.ک:"دیوان حافظ شیرازی"،صفحۀ 229ونیز:"مضامین مشترک درادب فارسی وعربی"،صفحۀ 238.
21- "شرح دیوان منسوب به امیرالمومنین(ع)،صفحۀ 43.
22- اشاره به روایتی منقول ازامام صادق(ع)درتوصیف ویژگی های عارف که فرمود:العارف شخصه مع الخلق وقلبه مع الله تعالی ولوسها قلبه عن الله تعالی طفه عین لمات شوقاً الیه..."عارف فردی است که بدان اوبا خلایق است ولی قلب ودلش باخداست واگرلحظه ای دل اوراازخداغافل گردد ازشدت شوق هلاک می شود).(ر.ک:"فرهنگ دیوان امام خمینی"،صفحۀ 219به نقل ازباب نودوپنجم کتاب مصباح الشّریعه ومفتاح الحقیقه ملاعبدالرّزّاق گیلانی ونیز ببینید:"مضامین مشترک درادب فارسی وعربی"،صفحۀ 27.)
23- دیوان حافظ شیرازی،صفحۀ3ونیز ر.ک:"گزیدۀ فیه مافیه"،صفحۀ 264.
24- گزیدۀ فیه مافیه،صفحۀ 123 ونیز ر.ک:"فرهنگ دیوان امام خمینی"،صفحۀ258.
25- عطارنیشابوری درمنطق الطّیر،صفحۀ 180،طلب وسپس عشق راازآغازین وادی های سیروسلوک دانسته است:
گفت ماراهفت وادی در ره است چون گذشتی هفت وادی درگه است
..هست وادی طلب آغاز کار وادی عشق است ازآن پس،بی کنار...
بازببیند:"گزیدۀ فیه مافیه"،صفحۀ 264وتعبیرات عرفانی از زبان عطارنیشابوری،صفحۀ 194وفرهنگ دیوان امام،صفحه215وبررسی مضامین دیوان امام وحافظ،صفحۀ 187.
26-"گزیدۀ فیه مافیه،صفحۀ265.
27- تعبیرات عرفانی اززبان عطارنیشابوری،صفحه 117.
28- همچنان که نیاز وعجزعاشق راناز وکرشمه معشوق دریابد،همچنین کرشمه وناز اورانیزطلب ونیازعاشق به کارآید،واین کاربی یکدیگرراست نیاید،اینجا نازوکرشمه .دلال معشوق،با نیاز وتذّلل وانکسارعاشق"...(فرهنگ دیوان امام،صفحه 238به نقل ازلمعات شیخ فخرالدین عراقی،صفحۀ128).
29- ر.ک:"دیوان حافظ شیرازی،صفحۀ 160 ونیز،حافظ نامه،بخش دوم،صفحۀ 1176.
30- نیز ببیند:"دفترعقل وآیت عشق"،صفحۀ 64.
31- ر.ک:"دیوان حافظ شیرازی،صفحۀ 305 ونیز،حافظ نامه،بخش دوم،صفحۀ 1179.
32- مخزن الاسرار،ر.ک:گزیدۀ فیه مافیه"،صفحۀ191.
33- فخرالدّین عراقی همدانی،ر.ک:"گزیدۀ فیه مافیه"،صفحۀ191.
34- تعبیرات عرفانی اززبان عطارنیشابوری،صفحه 77.
35- گزیدۀ رباعیّات عطارنیشابوری،صفحۀ134.
36- کتاب الانسان الکامل،صفحۀ 161.
37- تعبیرات عرفانی اززبان عطارنیشابوری،صفحه 132.
38- ر.ک:"منطق الطیر،صفحۀ186.
39- ر.ک:" تعبیرات عرفانی اززبان عطارنیشابوری،صفحه 127و132.
40- دیوان غزلیات عطّار،صفحه 49 که درآن به زیبایی تمام جشن وسرور عاشقان بیداردل ترسیم شده است.ر.ک:" تعبیرات عرفانی اززبان عطارنیشابوری،صفحه 112.
41- ر.ک:دیوان حافظ شیرازی،صفحۀ 201.
42- همان،صفحۀ 342.
43- حافظ نامه،بخش اول،صفحۀ 499.
44- (ر.ک: تعبیرات عرفانی اززبان عطارنیشابوری،صفحۀ 133.)
45- ر.ک:"دیوان حافظ شیرازی"،صفحۀ 125ونیز:"حافظ نامه"،بخش دوم صفحۀ 1185ومضامین مشترک درادب فارسی وعربی"،صفحۀ 198.
46- مثنوی معنوی،ر.ک:"گزیدۀ فیه مافیه"،صفحۀ 263.
47- دیوان حافظ شیرازی،صفحۀ 341.
48- ر.ک:همان صفحۀ6ونیز:"حافظ نامه"،بخش دوم،صفحۀ1174و"فرهنگ دیوان امام"،صفحۀ 251.
49- دیوان حافظ شیرازی،صفحۀ 220،ونیز ر.ک:"حافظ نامه"،بخش دوم،صفحۀ1179.ر.ک:"گزیدۀ فیه مافیه"،صفحۀ256 ونیز:"مولوی وجهان بینیها"،صفحۀ229.
50- دیوان حافظ شیرازی،صفحۀ 97.
51- همان،صفحۀ 98 ونیز ر.ک:"حافظ نامه"،بخش دوم،صفحۀ 1180.
52- مثنوی معنوی،دفتراول،صفحۀ 112.
53- کشف الاسرار،جلد3،صفحۀ544.
54- دیوان حافظ شیرازی،صفحۀ 202.
55- اشاره به این کلام زیبا ازمولاامیرالمؤمنین(ع)که فرمود:الکلمه اذا خرجت من القلب وقعت فی القلب واذا خرجت من اللسان لم تجاوز الا ذان.(دربارگاه آفتاب،صفحۀ 163،به نقل از شرح نهج البلاغه،جلد20،صفحه287.)
56- به نقل ازکتاب سهروردی ومکتب اشراق،صفحۀ 5.
57- مجموعه آثارحلّاج،صفحۀ135،ونیز ر.ک:"فرهنگ اصطلاحات فلسفی ملاصدرا"،صفحۀ 416،واژۀ کلام.
58- به نقل ازانجیل یوحنا باب اول بند 1و14ر.ک:"حقیقت مسیحیّت"،صفحۀ 71ونیز:انجیل عیسی مسیح،صفحۀ 193.)ظاهراً منظورازکلمه دراین عبارات،حضرت مسیح(ع)است که دردیدگاه مسیحیّت،به واسطۀ اوخلاء بین خداوانسان پر می شود ونیز قرآن کریم هم ضمن ردّ تثلیث مورد نظر مسیحیّت،ازآن حضرت بعنوان کلمۀ خدا نام برده است؛درآیاتی مانند سوره آل عمران،45ونساء،171(نیزر.ک:"خلاصۀ ادیان درتاریخ دین های بزرگ،صفحۀ 164.
59- ر.ک:کتاب الانسان الکامل،صفحۀ 343وصفحۀ 247ونیزببینید:"کشف الاسرار"،جلد10،صفحۀ200.
60- ر.ک:"گنجینۀ حکمت درآثارنظامی"،صفحۀ 92 به نقل ازمخزن الاسرار ونیز ر.ک:"گزیدۀ فیه مافیه"،صفحۀ 126ونیز:"کشف الاسرار"،جلد10،صفحۀ 200و"کتاب الانسان الکامل"،صفحۀ 342و343.
61- دیوان حافظ شیرازی،صفحۀ 204ونیزر.ک:"حافظ نامه"،بخش دوم،صفحۀ838.
62- دیوان حافظ شیرازی،صفحۀ 376.
63- ر.ک:"کتاب الانسان الکامل"،صفحۀ 268.
64- تعبیرات عرفانی اززبان عطارنیشابوری،صفحۀ 55.
65- مثنوی معنوی،دفترسوم،صفحۀ 967.
66- ر.ک:فرهنگ دیوان امام،صفحۀ 235.
67- دیوان حافظ شیرازی،صفحۀ 74،ونیز ر.ک:"حافظ نامه"بخش دوم صفحۀ 1180.
68- ر.ک:"گزیدۀ فیه مافیه"،صفحۀ 256.
69- دیوان حافظ شیرازی،صفحۀ142.
70- اشاره به بخشی ازتعبیرات"سلطان ولد".ر.ک:"کیمیا"صفحۀ 106.
71- دیوان حافظ شیرازی،صفحۀ 180 ونیز ببینید:"مضامین مشترک درادبیّات فارسی وعربی"،صفحۀ189.
72-"گزیدۀ رباعیّات عطارنیشابوری"،صفحۀ 14به نقل ازدیوان نیشابوری.
73- شرح دیوان منسوب به امیرالمومنین (ع)،صفحۀ 44.
74-دیوان حافظ شیرازی،صفحۀ109،ونیز ر.ک:حافظ نامه،بخش اوّل،صفحۀ 564.
75- ر.ک:"گزیدۀ فیه مافیه"،صفحۀ 265.
76- دیوان حافظ شیرازی،صفحۀ97 ونیزببینید:"گزیدۀ فیه مافیه"،صفحۀ241.
77- دراین باره ر.ک:"مجموعه آثارحلّاج"،صفحۀ 148وشرح رسائل سهروردی،صفحۀ 71وکشف الاسرار،جلد6،صفحۀ 542.
78- "گزیدۀ رباعیّات عطارنیشابوری"،صفحۀ 23.
79- ر.ک:"نهج البلاغه،ترجمۀ دکترشهیدی،خطبۀ 147،صفحۀ 142ونیز ر.ک:همان،خطبۀ 2،صفحۀ 8،وخطبۀ 198وصفحۀ 234 وخطبۀ 158صفحۀ 159وخطبۀ 133وصفحۀ 131وخطبۀ 156صفحۀ156.)
80- پیامبروحدت،صفحۀ 44.همچنین پیرامون رمز جاودانگی شخصیّت های بزرگ تاریخ بشری وبه ویژه کلام جاوید ائمّه وپیامبران(ع)ر.ک:مقدمۀ کتاب خلوتی با غدیر"،صفحۀ 7(ازهمین قلم).
81- درمقاله"عرفان عارف اوّل درعرف عرفا"به گوشه ای ازاین دلدادگی وشیدایی شنیدنی شعرای وعرفای الهی درجای جای دفاتر عاشقانه ودواوین عارفانه آنان،از زاویه موضوع یاد کرد حضرت رسول(ص)،اشاره شده است.ر.ک:مقالۀ فوق،اوّلین همایش فرهنگ عمومی وادبیّات فارسی(این نوشته با اضافات فراوانی مراحل تنظیم جهت چاپ ونشرخودبه صورت کتاب سپری می کند)ونیز ر.ک:"گزیدۀ فیه مافیه"،صفحۀ 169.
82- تعبیرات عرفانی اززبان عطارنیشابوری،صفحۀ 208.
83- گزیدۀ فیه مافیه،صفحۀ 169 به نقل از دیوان شمس.
84- همان.
85- نظامی در مخزن الاسرا.ر.ک:همان.
86- گزیدۀ رباعیات عطار نیشابوری،صفحۀ 140.
87- ر.ک:دیوان حافظ شیرازی،صفحۀ 386.
منابع
1- قرآن مجید،ترجمه،توضیحات و واژه نامه از بهاء الدّین خرمشاهی.تهران،انتشارات نیلوفر،انتشارات جامی،1374.
2- نهج البلاغه،ترجمه دکترسیدجعفرشهیدی،تهران،انتشارات شرکت سهامی عام،1371.
3- نهج البلاغه،ترجمۀ محمددشتی،قم،موسسه فرهنگی تحقیقاتی امیرالمومنین (ع)،1379.
4- آشتیانی،سیدجلال الدین،شرح مقدمۀ قیصری برفصوص الحکم،قم،مرکزانتشارات دفترتبلیغاتی اسلامی،1375.
5- آیتی،عبدالمحمد،گزیدۀ مخزن الاسرار،تهران،شرکت انتشارات علمی وفرهنگی،1375.
6- ابراهیمی دینانی،دکترغلامحسین،دفترعقل وآیت عشق،جلداول،تهران،انتشارات طرح نو،1380.
7- اسلامی نژاد آرانی،عباس.اثرپذیری حافظ ازقرآن وسنّت،کاشان،انتشارات مرسل،1375.
8- الهی قمشه ای،دکترحسین وبهشتی شیرازی،سیداحمد،کیمیا، تهران،انتشارات روزنه،1377.
9- امین رضوی،مهدی.سهروردی ومکتب اشراق،ترجمۀ دکتر مجدالّدین کیوانی.تهران،مرکز نشر،1377.
10- بهداروند،محمدمهدی.خلوتی باغدیر،بامقدمه سیدحسن حسینی،قم،انتشارات حر،1380.
11- تاجدینی،علی.دفاتر ملکوتی،تهران،حوزۀ هنری سازمان تبلیغات اسلامی،1376.
12- تجلیل،جلیل.بلاغت نهج البلاغه،تهران،پژوهشگاه علوم انسانی ومطالعات فرهنگی،1379.
13- ثروت،منصور،گنجینۀ حکمت درآثار نظامی،تهران، مؤسّسۀ انتشارات امیرکبیر،1378.
14- جزیره دار،عبدالکریم.تعبیرات عرفانی اززبان عطارنیشابوری،تهران،انتشارات اساطیر،1374.
15- جعفری،محمدتقی.مولوی وجهان بینی درمکتبهای شرق وغرب،تهران،موسسه انتشارت بعثت،بدون تاریخ.
16- جوادآملی،عبدالله.حکمت نظری وعملی درنهج البلاغه،قم،مرکز نشراسراء،1376.
17- حافظ شیرازی،دیوان حافظ شیرازی.از نسخۀ محمدقزوینی ودکترقاسم غنی تهران،انتشارات انجمن خوشنویسان ایران،1368.
18- حسینی،سیدحسین.پیامبروحدت.تهران،انتشارات اطلاعات،1379.
19- حسینی،سیدحسین.مقاله خدای زمینی،مجلۀ معرفت(مجلۀ علمی تخصصی در زمینۀ علوم انسانی،شمارۀ 32،سال هشتم،شماره چهارم،بهمن واسفند1378.
20- حسینی،سیدحسین.مقاله "شهد شیرین شهادت".مجلۀ معرفت،شمارۀ 39،سال نهم،شمارۀ هفتم،اسفند1379.
21- حسینی،سیدحسین.مقالۀ"عرفان عارف اول درعرف عرفا"اولین همایش فرهنگی عمومی وادبیّات فارسی.دبیرخانۀ شورای فرهنگ عمومی.اسفندماه 1378.
22- حلّاج،حسین بن منصور،مجموعه آثارحلّاج،تحقیق،ترجمه وشرح قاسم میرآخوری.تهران،نشریادآورن 1379.
23- خرمشاهی،بهاءالدین.حافظ نامه دوجلدی،تهران،شرکت انتشارات علمی وفرهنگی وانتشارات سروش،1372.
24- دامادی،سیدمحمد.مضامین مشترک درادب فارسی وعربیوتهران،انتشارات دانشگاه تهران،1371.
25- دهخدا،علی اکبر.امثال وحکم.دورۀ چهارجلدی.تهران.موسّسه انتشارات امیرکبیر،1363.
26- سازمان ترجمه تفسیری کتاب مقدس.انجیل عیسی مسیح.ترجمۀ تفسیری عهد جدید.تهران،1357.
27- سجادی،سیدجعفر،فرهنگ اصطلاحات فلسفی ملاصدرا،تهران،وزارت فرهنگ وارشاد اسلامی،سازمان چاپ وانتشارات،1379.
28- سجادی،سیدجعفر،شرح رسایل فارسی سهروردی،تهران،پژوهشگاه فرهنگ وهنراسلامی،حوزۀ هنری سازمان تبلیغات اسلامی،1376.
29- عبدالحکیم،دکتر خلیفه.عرفان مولوی.ترجمۀ احمدمحمدی واحمدمیراعلایی.تهران،شرکت انتشارات علمی وفرهنگی،1375.
30- عطار،محمدبن ابراهیم،منطق الطیر. به اهتمام وتصحیح سیدصادق گوهرین. تهران، شرکت انتشارات علمی وفرهنگی، 1377.
31- عطار،محمدبن ابراهیم، گزیده رباعیات عطارنیشابوری، گزینش وگزارش دکتررضااشرف زاده. تهران، انتشارات اساطیر،1377.
32- فرشبافیان،احمد."مشروب عرفانی امام خمینی وحافظ"(بررسی مضامین مشترک دیوان امام وحافظ).تهران،مؤسّسۀ چاپ ونشر عروج،1378.
33- فروزانفر،بدیع الزّمان."احادیث وقصص مثنوی".ترجمۀ کامل وتنظیم مجد وحسین داوودی.تهران،مؤسّسۀ انتشارات امیرکبیر،1376.
34- محمدی ری شهری،محمد."میزان الحکیم".دورۀ 15جلدی.قم،نشردارالحدیث،1379.
35- مشکور،دکترمحمدجواد."خلاصۀ ادیان درتاریخ دینهای بزرگ".تهران،انتشارات شرق،1380.
36- ملاصدرا،صدرالدین محمدبن ابراهیم شیرازی."رسالۀ سه اصل".به تصحیح دکترسیدحسن نصرواهتمام و ویراستاری محمدرضا جوزی.تهران،انتشارات روزنه،1377.
37- مولانا بلخی،جلال الدین محمد."مثنوی معنوی".تهران،مؤسّسۀ انتشارات امیرکبیر،1362.
38- مولانا بلخی،جلال الدین محمد."گزیدۀ فیه مافیه"(مقالات مولانا)تلخیص،مقدمه وشرح حسین الهی قمشه ای.تهران،انتشارات علمی وفرهنگی،1374.
39- المبیدی،ابوالفضل رشیدالدین."کشف الاسراروعدّۀ الابرار"دورۀ ده جلدی،به اهتمام علی اصغرحکمت،تهران،انتشارات امیرکبیر،1361.
40- میبدی،حسین بن معین الدین."شرح دیوان منسوب به امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام".تهران،مرکزنشرمیراث مکتوب،1379.
41- میرزامحمد،دکترعلیرضا،"دربارگاه آفتاب"تهران،پژوهشگاه علوم انسانی ومطالعات فرهنگی،1380.
42- نسفی،عزیزالدین بن محمد،"کتاب الانسان الکامل".تهران،کتابخانۀ طهوری،1377.
43- واحدادبیّات."فرهنگ دیوان امام خمینی".تهران،مؤسّسۀ تنظیم ونشرثارامام خمینی،1373.
44- وطواط،رشیدالدّین."لطایف الامثال وطرایف الاقوال".تصحیح حبیبۀ دانش آموز.تهران،اهل قلم،1376.
45- هیأت تحریریۀ مؤسّسۀ درراه حق."حقیقت مسیحیت".قم،انتشارات مؤسّسۀ درراه حق،1361.
مفهوم شهید،شهادت وجهاد درتعالیم اسلام وآثار شاعرا


دسته ها : مقالات
1389/6/28
X