دسته
پیوندها
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 384144
تعداد نوشته ها : 1213
تعداد نظرات : 8
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان
نویسنده:سید محسن امین روزى امام حسین (علیه السلام)بر اسامة بن زید وارد شد.وى بیمار بود و به شدت اظهار غم و اندوه مى‏کرد.امام علت آن را پرسید؟ وى در پاسخ گفت: شش هزار درهم بدهکار هستم.آن حضرت فرمود : من بر عهده مى‏گیرم که این مبلغ را بپردازم.وى گفت: من بیم دارم که قبل از پرداخت بدهى خود از دنیا بروم.امام فرمود قبل از آنکه مرگت فرا رسد، وام تو را پرداخت خواهم کرد .پس آن حضرت پیش از آنکه مرگ او فرا رسد وام او را ادا کردند. آنگاه که مروان دستور داد، فرزدق شاعر معروف از مدینه خارج شود، وى به خدمت امام حسین (علیه السلام)رسید.آن حضرت چهارصد دینار به او بخشید.یکى از حاضرین رو کرد به
دسته ها :
1389/11/4
نویسنده:شیخ عبّاس قمی از اربعین مؤذن و تاریخ خطیب و غیره نقل شده که جابر روایت کرده که رسول خدا صلی الله علیه و‌ آله فرمود: خدای تبارک و تعالی فرزندان هر پیغمبری را از صلب او آورد و فرزندان مرا از صلب من و از صلب علی بن ابیطالب (علیه السلام) آفرید، به درستی که فرزندان هر مادری نسبت به سوی پدر دهنده مگر اولاد فاطمه که من پدر ایشانم.مؤلف گوید: از این قبیل احادیث بسیار است که دلالت دارد بر آنکه حسنین علیهماالسلام دو فرزند پیغمبر (ص) می‌باشند و امیرالمؤمنین سلام الله علیه در جنگ صفین هنگامی که حضرت حسین علیه السلام سرعت کرد از برای جنگ با معاویه فرمود باز دارید حسن را و مگذاری
دسته ها :
1389/11/4
نویسنده: حامد منتظری مقدم با گذر زمان، این نکته به روشنی معلوم شد که امام حسین(علیه السلام) و یارانش، مردان «پیروزِ» کربلا بودند. در کربلا، گرچه آنان، جان باختند; اما اسلام را حیاتی دوباره بخشیدند، رسمِ ستم ستیزی را به جهانیان آموختند، و خود نیز به فیض بزرگ شهادت دست یافتند. همچنین، آنان برای همیشه تاریخ، در نگاه دین مداران و عدالت خواهان جایگاهی شکوهمند یافتند و محبوبِ دل‌های مؤمنان شدند.با این حال، قیام پیروزمندانه امام حسین(علیه السلام)در عاشورای سال 61 هجری، با نثار خون‌های پاک عزیزان، بی قراری‌های کودکان، بی پناهی‌های بانوان، و یا صحنه هایی آکنده
دسته ها :
1389/11/4
نوشتار حاضر تحت عناوین زیر سامان یافته است:الف) مقدمه ب) مولفه ها و شاخصه هاى عزت و افتخار ج ) جمع بندى و نتیجه گیرى الف- مقدمه: نکته اى که در آغاز به عنوان مدخل بحث جاى توجه دارد آن است که از دو مفهوم اساسى نوشتار، یعنى «عزت» و افتخار تعریف و تحلیل ارایه داد: براى ارایه تعریف لغوى به فرهنگ لغات مراجعه مى شود. مثلاً «على اکبر دهخدا» در«لغت نامه»، ذیل واژه «عزت»، آورده که: عظمت، بزرگوارى، ارجمندى، ارج و سرافرازى، ارجمندى، کرامت و بزرگى و «غرة» را به معناى ارجمندى و عزریزى و خلاف ذل، چیرگى، قوت و شدت آورده و توضیح مى دهد که «
دسته ها :
1389/11/4
خلاصه‌ای درباره سوژه: سرگرد سخایی متولد 1298 کاشان در هنگام کودتای 28 مرداد 1332 از جانب دکتر مصدق به فرمانده شهربانی کرمان بود که پس از مقاومت در برابر عمال شاه به طور فجیعی به قتل رسید و جسدش در قبرستان سید حسین کرمان به خاک سپرده شد. او در مدت فرماندهی اش آزادخواهی خود را نشان داد و همین امر باعث خشم فرمانده لشگر کرمان شده بود. فرمانده لشگر قبل از کودتا سخنرانی می کند و همگان را به پذیرش کودتا فرا می خواند. سخایی مخالفت می کند. مخالفان او را با دسیسه به دفتر فرمانده لشگر می کشانند و دریک برنامه از پیش تعیین شده با ضربات چاقو مجروح کرده و از طبقه فوقانی ساختمان او را پرتاب می کنند.فر
خلاصه‌ای درباره سوژه: من در اردوگاه اسرا در عراق در آسایشگاه، بهیار بودم. داروهایی را که خود بچه ها و بیماران بهبود یافته می آوردند، در یک جا نگهداری می کردم تا در موقع لزوم از آنها استفاده کنیم. " یک شب در آسایشگاه نشسته بودم که نگهبان عمار پشت پنجره آمد و از من تقاضای قرص مسکن کرد. از آنجا که از لحاظ قرص های مسکن و آرام بخش در مضیقه بودیم. مانده بودم که چه جوابی به او بدهم. چون اگر می گفتم نداریم، شاید سرلج می افتاد و کل بچه ها را تنبیه می کرد. به ناچار 2 عدد قرص " فلاژیل" که برای درمان اسهال خونی بود و از آن زیاد هم داشتیم به او دادم. نگهبان عماد قرص ها را گرفت و تشکر کرد و رفت. من
خلاصه‌ای درباره سوژه: علم ها یک طرف و درفش ها طرف دیگر. علم های سیاه به شاخه های درخت آویزان بودند و نشان از شکوه حماسه ای می دادند که در تاریخ اسطوره شده بود. درفش ها اما بر دوش خانه سنگینی می کرد. دهه محرم با جشن های 2500 ساله تلاقی پیدا کرده بود . یک طرف ماجرا کدخدای روستا و درفش های شاهنشاهی بود و طرف دیگر علم های سیاه نهضت حسینی. کدخدای روستا با تمام توان دستور داد تا علم ها را جمع کنند و درفش ها را به اهتراز در آورند. اما کرم، در مقابلش ایستادگی کرد. مدتی بود که از عراق برگشته بودند و درست در نجف بود که به واسطه آشنایی با جریان انقلاب، سعی در بیداری مردمی داشت که زخم تازیانه جور
خلاصه‌ای درباره سوژه: اکبر استقلالی بود علی پرسپولیسی. یک هفته قبل از عملیات بود و آنها طبق معمول در سنگر نشسته بودند و با هم کرکری می خواندند و از تیم های مورد علاقه شان طرفداری می کردند که بحث بالاگرفت و بعد هم با هم قهر کرند و تا بعد از عملیات همدیگر را ندیده بودند و اکبر دلخور از اینکه چرا با علی مشاجره کرده در خود فرورفته و آرام گریه می کرد و با خود می گفت " اگر اتفاقی برایش افتاده باشد چکار کنم؟ جواب ننه و باباش رو چی بدم؟"که یهو دید بچه ها می خندند. از سنگر بیرون آمد و اشکش را پاک کرد.صدای عده ای را می شنید که با لهجه ی فارسی شعار می دهند " پرسپولیس هورا ، استقلال سوراخ! " باورش
خلاصه‌ای درباره سوژه:
در عملیات بستان گردان ما برای عبور از سیم خاردار دچار مشکل شده بود. دشمن بیداد می کرد و نیرویی در کسی باقی نمانده بود. کوچکترین غفلت و اشتباهی جریان پیروزی را وارونه می کرد. حصار تنگی بود ناگهان مردی برخاست که نیروی هزار مرد را در خود داشت. برانکاردی را برداشت و به سمت سیم خاردار دوید. با برانکارد بر روی سیم خاردار خوابید و راه عبور را برای رزمندگان گشود این عمل مقدمه فتح شهر بستان بود. آن مرد اینک خود راه عبور شده بود. آن مرد کسی نبود جز علی موحد دوست.
خلاصه‌ای درباره سوژه: حمید رضا از بچگی اسبی داشت که خودش او را تربیت کرده بود. لازم بود فقط نام محلی را که می خواست برود کنار گوش اسب بگوید، چند دقیقه بعد در محل مورد نظر بود! روزی که پیکر حمید رضا از جبهه به خانه برگشت، اسب با دیدن او بی تاب شد و شیهه بلندی کشید و بعد خود را به در و دیوار خانه کوبید. چند نفر برای آرام کردنش به او نزدیک شدند، اما نتوانستند کاری از پیش ببرند. سرانجام دقایقی بعد با اضافه شدن مردم، اسب را آرام کرند و به اصطبل بردند. رفتم سراغش. در گوشه ای افتاده بود. عرق کرده بود و تند تند نفس می کشید. دیدم که قطرات درشت اشک از چشمانش فرو می ریزد. دو روز بعد دامپزشک با
X